توبه و بخشش احتمالاً فقط در داستانهای تخیلی یا در سرزمینی دوردست، میتواند اینقدر ساده، سریع و بلافاصله بعد از درخواست اتفاق بیفتند. آیا برادران یوسف حقیقتاً برای آنچه در حق او کردند پشیمان بودند؛ یا فقط از عواقب کارهای خود، بعد از مرگ پدرشان میترسیدند؟ ترس دوباره آنان را بر آن داشت تا دروغ بگویند، همانطور که دهها سال پیش به یعقوب دروغ گفته بودند، اما آنها در فریبکاری خود، بهنوعی، راستش را هم گفتند. برای اولین بار، در اینجاست که کلمات «بدی» و «گناه» را در مورد آنچه کرده بودند، از دهان خودشان میشنویم. همینطور، اینبار نه بهواسطۀ نام پدرشان، بلکه فقط بهخاطر خودشان تقاضا کردند که بخشیده شوند.
اگر توبۀ آنها از صمیم قلب نبود، شاید بخشش یوسف نیز آنطور که باید صادقانه نمیبود. او هرگز به آنها نگفت که «من شما را بخشیدم». در حقیقت، شاید بتوان گفت پرسش ظریف او از آنها، یعنی «مگر من در جای خدا هستم؟» به این معنی بود که او از بخششی که فقط خدا میتواند عطا کند، و عدالتی که فقط خدا میتواند برقرار کند، امتناع کرد. اما آنچه یوسف انجام داد این بود که از انتقام خودداری کرد و از آن گذشته، به کسانی که به او بدی روا داشته بودند، خوبی کرد؛ هم از طریق برآوردن نیازهای مادی ایشان و هم از طریق کیفیت اخلاقی ارتباطش با آنها. او به چشم دیده بود که ارادۀ تزلزلناپذیر خدا، میتواند چه اتفاقات خوبی را رقم بزند. خدا اجازه نمیداد «گناه» برادران یوسف -که بهخوبی از آن آگاه بود- وجود خدا یا آنها را تعریف کند.
داستان کتابمقدس، بدون فیضی که توبه و بخشش را توأمان به درون راز عمیق آشتی با خدا میکشد، همانجا به پایان میرسید.