عیسای مسیح در سن سی سالگی خدمت زمینی خود را بهطور رسمی آغاز کرد. خدمت او تنها سه سال طول کشید.
این زمان برای تکمیل نقشهٔ خدا در رهایی نوع بشر و شروع کلیسا کافی بود. عیسی در آخرین روزهای زندگی زمینی خود، سخنان بسیار مهمی را در ارتباط با هویت و مأموریت خویش بیان فرمود. او در اورشلیم، جایی که برای آخرین بار با یهودیان –همان مردمی که او را به مرگ سپردند– صحبت کرد، گفت: «اگر در کلام من بمانید بهراستی شاگرد من خواهید بود و حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد.» (یوحنا ۳۱:۸-۳۲)
سپس خطاب به کسانی که به او ایمان نداشتند گفت: «از چه رو سخنان مرا درنمییابید؟ از آن رو که نمیتوانید کلام مرا بپذیرید… کسی که از خداست کلام را میپذیرد، اما شما نمیپذیرید از آن رو که از خدا نیستید.» (یوحنا ۴۳:۸ و۴۷)
لحن سخن او خشن است، اما عیسی بهخاطر ناباوری و بیایمانی آن مردم محزون بود. در واقع، زمانی که به شهر محبوب خود؛ اورشلیم نگاه کرد، برای آن گریست و آرزو نمود که ای کاش مردم میفهمیدند او کیست و چه محبتی بر ایشان دارد.
ما امروز در دنیایی زندگی میکنیم که ایمان به پسر خدا –پسرانسانبودن عیسی از لحاظ «مصلحت سیاسی» مد نظر قرار نمیگیرد. چشمپوشی و اغماض از نظر بسیاری پاسخ مناسب است. اینگونه اشخاص مینالند که مسیحیت به اندازهٔ کافی «جامع» نیست. درمورد سایر افراد ظاهراً «خوب» چطور؟ همهٔ ما این جمله را شنیدهایم که میگوید راههای زیادی برای شناخت خدا وجود دارد. پیامهایی که متضاد با تعالیم مسیح هستند، ذهن پیر و جوان را به توپ بستهاند. زمانی که یهودا اسخریوطی رفته بود تا نقشهٔ خیانت خود را عملی کند، عیسی در جمع یازده شاگرد خود گفت: «من راه و راستی و حیات هستم، هیچکس جز بهواسطهٔ من نزد پدر نمی آید» (یوحنا ۱۴:۶). خیلی ساده است، اینطور نیست؟
همهٔ ما باید به این سؤال جواب بدهیم که آیا عیسی بزرگترین دروغگو و فریب دهندهٔ تاریخ بشر بود؟ یا واقعاً همان کسی است که ادعا میکرد؟ اگر او پسر خدا نیست، پس مسیحیان همگی فریبخوردهاند و چنانکه پولس رسول در عهد جدید یادآور شده است، بدبختتر از هر شخص دیگری هستند. بهنظر شما امکان دارد یک عوامفریبی به مدت ۲۰۰۰ سال دوام بیاورد؟ راجع به آن فکر کنید. اگر خود خدا ما را فریب داده باشد پس حقیقت چیست؟ آیا اساساً وجود دارد؟ وقتی حقیقتی وجود نداشته باشد که همه چیز را در کنار هم نگه دارد پس دیگر چرا زندگی کنیم؟ اگر حقیقت وجود ندارد مبنای روابط ما بر چه چیزی استوار خواهد بود؟ مردان و زنان به اصطلاح خردمند و حکیم میتوانند تمام روز در مورد این سؤالات تفکر و تعمق کنند. ممکن تا جایی پیش بروند که چیزی به اسم حقیقت را اختراع نمایند یا حتی تاریخ را بازنویسی کنند، اما حقیقت ساده است و نمیتوانند آن را تغییر بدهند. آزادی واقعی در گرو شناخت حقیقت است.
خدا اغلب از افراد جوان برای انجامدادن کارهای بزرگ استفاده کرده است
به تعدادی از افراد جوان و نوجوانی که خدا برای پیشبرد نقشهٔ خود برگزیده است توجه کنید. داوودِ نوجوان انتخاب شد تا قهرمان ملی و پادشاه قوم اسرائیل و سر سلسلهٔ خاندان و تبار سلطنتی عیسای مسیح باشد. دانیال نوجوان با تعبیر خوابهای پادشاه بابل، جان عدهٔ زیادی را نجات داد.
به همهٔ ما این امکان داده شده است که بین ایمان و بیایمانی، یکی را انتخاب کنیم. در برخی از مواقع خدا برای انجام کارهای بزرگ، افراد جوان را انتخاب کرده است. چرا؟ چون برای آنها نقشه و هدفی داشته است. آیا جوانبودن نقشی در این میان داشته است؟ شاید اینطور بوده و شاید هم نبوده است. بههرحال، نمیدانید که آیا خدا شما را در سن نوجوانی برای یک هدف خاص انتخاب خواهد کرد یا خیر. شاید یک عامل مهم در این بین، ایمان پاک و سادهٔ آنها باشد و شاید هم عطا یا موهبتی خدادادی که حتی خودشان هم در حال حاضر از آن آگاه نیستند. در هر صورت، ما نمیتوانیم کار خدا را پیش بینی کنیم. بنابراین، آمادگی و اشتیاق قلبی خود را حفظ کنید، چرا که خدا است که جوانان را انتخاب میکند.
در این مسیر، هر چند که عدهٔ بسیاری تلاش کردهاند تا بر ضد منطق یا حقانیت تعالیم مسیح در اناجیل بحث و استدلال کنند، اما هیچکس تا کنون موفق نشده است. یکی از این افراد «سی. اس. لوییس» بود که شاید او را بهخاطر نوشتن داستان تاریخ نارنیا بشناسید. او در اوایل زندگیاش فردی خدانشناس بود و تصمیم گرفت ثابت کند که مسیحیت چیزی جز دروغ و فریب نیست، اما نتیجهٔ کار چیزی بود که او هرگز انتظار نداشت. تحقیقات علمی وی باعث شد تا متقاعد شود و ایمان بیاورد که عیسای مسیح همان کسی است که ادعا کرده بود. لوییس تبدیل به یکی از برجستهترین واعظین مسیحی قرن بیستم شد که دنیا مدیون تعالیم عالی او است.