مهم نیست که چقدر سخت تلاش کنیم؛ چون نمیتوانیم عمق نقشهٔ خدا برای زندگیمان را ببینیم یا بفهمیم که چرا برخی چیزها اتفاق میافتند. اگرچه ارمیا ۱۱:۲۹ به ما قوت قلب میدهد: «زیرا خداوند میگوید فکرهایی را که برای شما دارم میدانم که فکرهای سلامتی است نه بدی تا شما را در آخرت امید بخشم.» از آنجا که بهطور طبیعی دوست داریم نادیدنیها را به چشم ببینیم، تکیهکردن به خدا و سپردن همه چیز به دست او، ایمان بزرگی میخواهد.
«ایمان» واژهای است که امروزه در زبان ما بیش از حد ساده شده است. یک مقدار شبیه کلمهٔ «تسامح» است. به این معنا که هر اعتقاد یا رفتاری پذیرفته است. برخی نیز ایمان را بردباری و شکیبایی در قبال دیگران معنا کردهاند. از نظر عدهای دیگر، ایمان مثل یک چتر بزرگ است که هر باور و اعتقادی را که به درد ما بخورد پوشش میدهد. حتی بعضی پیروی از هر نوع ایمان را منطبق با مد روز میدانند، اما هیچ یک از اینها هدف و منظور خالق ما نیستند.
ایمان از مراکز بزرگ مُد روز دنیا بیرون نمیآید. ایمان چیزی نیست که آن را بپوشیم، بلکه اتفاقی است که در «درون» ما رخ میدهد. ایمان در فضای خلأ وجود ندارد. ایمان یک مفهوم دو جانبه است. از یک سو، به منبعی نسبت داده میشود که جنبشناپذیر است و تحت هیچ شرایطی تغییر نمیکند و از سوی دیگر، از همان منبع دریافت میشود. وقتی میخواهیم در مورد اعتبار یک شخص، اطمینان از یک رویداد یا یک ساختار صحبت کنیم، معمولاً مفهوم ایمان یا توکل را تا سطح درک خودمان تنزل میدهیم. بهعنوان مثال وقتی شما به سن ۱۸ سالگی یا بالاتر برسید، میتوانید برای رأیدادن در انتخابات شرکت کنید. در آن زمان از شما میخواهند که به فلان نامزد انتخاباتی ایمان داشته باشید. یا مثلاً هر سال بدون یک لحظه تردید، میتوانید ایمان داشته باشید که آهنگ لحظهٔ تحویل سال نو از رادیو یا تلویزیون پخش میشود. وقتی شما با اتوبوس در جادهٔ پُرپیچوتاب هراز سفر میکنید، ایمان دارید که راننده شما را صحیح و سالم به مقصد میرساند- حتی اگر هر مرتبه که در این مسیر هستید، کف دستانتان عرق کرده باشد.
ایمانی که معرف رابطهٔ ما با خداست میتواند مشابه همین مثالهای روزانه باشد، اما یک تفاوت بزرگ در اینجا وجود دارد: در ایمان مورد نظر ما، خدا منشأ آن است. خدایی که «حقیقت و راستی» است. شاید گاهی اوقات احساس کنیم که خدا ما را رها کرده است. درحالیکه اگر با دقت بیشتری به شرایط نگاه کنیم، میبینیم که شخص دیگری مسبب سقوط یا شکست ماست. مردم میتوانند ما را رها کنند یا باعث رنجش و پریشانی ما باشند (که گاهی نیز چنین میکنند). جادههای بزرگ نیز خراب میشوند و فرو میریزند. تجربهٔ ناخوشایند ما از ایمان و اعتماد به شخص نادرست، کافی است که ما را در توکل به خدا دچار تردید کند.
ارتباط ما با دیگران، شبیه رابطهٔ ما با خداست
احتمالاً ما هم یک زمانی باعث دلسردی و ناراحتی دیگران خواهیم شد. این طبیعت انسان است. با وجود این، روابط انسانی از رابطهٔ ما با خدا الگو گرفتهاند. خدا ما را آفرید تا هم او را بشناسیم و هم با تمام وجود او را محبت کنیم.
وقتی چشمان خود را از او برمیداریم و سعی میکنیم با راهحلها و الگوهای خودمان پیش برویم، اغلب متوجه میشویم که اشتباه کردهایم. ما نمیتوانیم نقشهای بهتر از نقشهٔ خدا داشته باشیم. اگر ما همسطح با خدا بودیم در آنصورت دیگر از چه کسی میتوانستیم کمک بخواهیم؟ به چه کسی میتوانستیم ایمان داشته باشیم؟
میکله ناتان ۱۵ ساله، بهخوبی میداند که وقتی یک فرد بزرگسال و مورد اعتماد به ما خیانت میکند چه احساسی دارد. دنیایی که تا قبل از آن بهنظر امن و عالی میآمد، ناگهان تبدیل به مکانی ترسناک و غیرقابل پیشبینی میشود، اما او خدا را پدر آسمانی و حافظ خود میدانست. همین ایمان ساده به او جرأت داد تا با وجود رنج و اندوه زیاد، به خواهر بزرگترش بگوید که وقتی ۸ ساله بود از طرف یکی از دوستان نزدیک و مورد اعتماد خانواده که او را عموی خود میدانست مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است. میکله در خاطرات خود میگوید:
«الان که به گذشته نگاه میکنم، میبینم که خدا با من بود. او این امکان را برای خانوادهٔ من ایجاد کرد که به نقطهٔ دوری در آن سوی کشور نقل مکان کنیم. وقتی مطمئن شدم آن مرد دیگر نمیتواند به من صدمه بزند، جرأت پیدا کردم تا موضوع را علنی کنم. آنوقت بود که متوجه شدم مشابه همین اتفاق برای مادرم نیز وقتی که دختر جوانی بود، رخ داده است. بنابراین، او واقعاً میتوانست درد و رنج و سردرگمی مرا درک کند.»
میکله امروز با کمک مشاورین ماهر، محبت اعضای خانواده و ایمان به خدا در شرایط روحی مناسبی قرار دارد. او میداند که بخشیدن آن مرد شاید مدت زیادی وقت لازم داشته باشد، اما روی این موضوع از همین حالا کار میکند. اگرچه برخی از کسانی که در شرایط مشابه میکله هستند، ممکن است از خدا رویگردان شوند؛ چون فکر میکنند که خدا ایشان را رها کرده است، اما میکله مشکل خود را از زاویهٔ دیگری میبیند: «میدانم که عدهای برای من دعا کردهاند و دعاهایشان واقعاً به من کمک کرد. بهنظرم خدا اجازه داد این اتفاق بیفتد تا روزی من بتوانم به سایر کسانی که قربانی سوءِاستفاده شدهاند کمک کنم.»