«در کنار فرزندان خود، فرصت داریم که تاریخ را دوباره بنویسیم و آنگونه والدینی باشیم که همیشه آرزو داشتیم. در نتیجه، یک بار دیگر والدبودن اتفاق میافتد. آینده را رها میکنیم، همانطور که گذشته را رها کردیم.»
ماریانه ویلیامسون
خدا یک طرح خاص برای خانواده در ذهن داشت. به این معنا که محبت او نمونه و الگوی ما در رفتار با یکدیگر باشد و به همین نحو به دیگران منتقل گردد، اما بهنظر میرسد که گوشهای ما بیشتروبیشتر شنوایی خود را از دست دادهاند! چرا؟ خُب، اول بگویید که واژهٔ «خانواده» از دید شما چه معنایی دارد؟ فرهنگ لغات امریکن هریتاژ «خانواده» را اینگونه تعریف میکند: اساسیترین غریزهٔ حیات اجتماعی یا جفتیابی در انسان و حیوانات، بهویژه اتحاد مرد و زن، از طریق پیوند ازدواج و فرزندان آنها. همچنین، والدین و فرزندان و در پنجمین تعریف خود آورده است: تمام اعضای خاندان، کسانی که بومی یک خانه هستند.
امروزه شما حتی در وضعیت مساوی با تعریف اصلی، شاید بیشتر چیزی شبیه تعریف شمارهٔ ۵ را ببینید. ویرایش سال ۲۰۰۰ لغتنامهٔ مذکور، در تعریف خانواده آورده است: اساسیترین واحد اجتماعی در هر جامعه که معمولاً شامل پدر و مادر و فرزندان آنها یا تکسرپرست و فرزندان است. دو یا چند نفر که اهداف و ارزشهای مشترک و تعهدات درازمدت نسبت به یکدیگر دارند و بهطور معمول در یکجا زندگی میکنند.
همانطور که میبینید، امروزه تعریف خانواده با چند دههٔ قبل کاملاً تفاوت دارد. این تعریف جدید نشان میدهد که هسته یا مغز خانواده (پدر، مادر، فرزندان) قوام خود را از دست داده و قربانی روند صعودی آمار طلاق و تغییر ارزشهای اخلاقی جامعه شده است. جامعهای که بهتدریج از حقایق الهی ثبت شده در کتابمقدس دورترودورتر میشود. بسیاری از ما تلاش کردهاند «خود» را جایگزین خدا کنند، اما از آنجا که هیچ کس هرگز نمیتواند ادعا کند که جهان هستی را آفریده است، پس این تلاش کاملاً بیمعناست و به جایی نمیرسد.
طرح اولیه خدا از زمان پیداش شروع میشود. وقتی که خدا گفت: «آدم را بهصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم… پس خدا آدم را بهصورت خود آفرید… ایشان را نر و ماده آفرید.» (پیدایش ۲۶:۱- ۲۷) آنگاه خدا به اولین مرد و زن فرمود: «بارور و کثیر شوید.» (پیدایش ۲۸:۱). در فصل دوم کتاب پیدایش میخوانیم که خدا فرمود: «خوب نیست که آدم تنها باشد. پس برایش معاونی موافق وی بسازم.» (پیدایش ۱۸:۲) به این ترتیب، بنیان خانواده شکل گرفت.
امروزه اگر نگاهی به اطراف خود بیندازید خواهید دید که بسیاری از خانوادهها –و شاید هم خانوادهٔ شما– با آن بنیان اولیه خیلی فاصله دارند. آیا میخواهید که خانوادهٔ شما شبیه بنیان اولیه باشد یا تحت فشار اطرافیان خود تصمیم دارید که در آینده، بدون ازدواج از کسی صاحب فرزند شوید به این بهانه که با او «اهداف و ارزشهای مشترک» دارید (تعریف دوم)؟ خود شما باید به این پرسشها جواب بدهید.
به ما گفتهاند که زندگی مشترک بدون ازدواج یک امر کاملاً عادی است، لیکن در عمق وجود خود احساس میکنیم که این درست نیست. این صدای وجدان است که خدا در نهاد ما قرار داده است. هزاران سال پیش از این خدا به قوم اسرائیل فرمود: «پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما. و این سخنانی را که من امروز تو را امر میفرمایم بر دل تو باشد… آنها را بر باهوهای در خانهات و بر دروازههایت بنویس.» (تثنیه ۵:۶-۶ و ۹) اگر خدا تصمیم بگیرد قوانین و احکام خود را تغییر بدهد، حتماً به همهٔ ما اطلاع خواهد داد. همهٔ ما از تبار آدم و حوا هستیم، پس قدرت تشخیص نیک و بد در ذات ما وجود دارد.