آیا پیروی از اصول مسیحیت به این معنا است هیچگاه مشکلی نخواهیم داشت؟ چرا نمیشود همیشه در اوج قلههای پیروزی زندگی کرد؟ جواب این سؤالات را در قسمت قبل بیابید.
جنگ ستارگان واقعی: آنچه باید در مورد جنگ روحانی بدانم
نبرد بین نیکی و پلیدی در حالی که هر دو طرف دارای قدرت مساوی هستند؛ دستمایهٔ مناسبی برای یک فیلم است، اما حقیقت بسیار مهمی که نادیده گرفته میشود این است: شیطان یک فرشتهٔ سقوط کرده است و نه خدا. دشمن جانهای ما تحت اقتدار و حاکمیت خدای قادر مطلق که خالق همه چیز است قرار دارد. شیطان با تمام نیروهای شرارت و عصیانگری که پشت سر خود دارد، هیچ رقیبی برای خدا و لشگر فرشتگان او بهحساب نمیآید. یک سگ کوچک با سر و صدای مداوم خود، میتواند باعث آزار باشد. ارواح شریر مانند آن سگ کوچک بهدنبال شما هستند و ممکن است برایتان دردسر ایجاد کنند. در کل، شریر «همچون شیری غراّن» به دنبال طعمه است.
واقواق دشمن بسیاری از مواقع ما را فریب میدهد، بهخصوص زمانی که یک یا چند عدد از این سگها را دعوت میکنیم و خدا را بیرون میفرستیم، آنوقت صدای آنها در فضای خالی ذهن ما چند برابر انعکاس پیدا میکند. در چنین شرایطی چطور میتوانیم صدای فکر خودمان یا صدای آرام و ملایم خدا را تشخیص بدهیم؟
یک نبرد گیجکننده و جدی همه جا در اطراف ما وجود دارد، مراقب باشید که اشتباه نکنید. دشمن یاد گرفته است که در چه نقاطی ضعیف هستیم و با هر فرصتی که بهدست بیاورد پاشنهٔ آشیل ما را هدف میگیرد. در اغلب مواقع حتی متوجه نزدیکشدن او هم نمیشویم. این یک جنگ نمایشی نیست که فکر کنیم آمادگی آن را داریم، بلکه حملهای پنهانی و غیرمنتظره است. به صحنهٔ جنگ روحانی خوش آمدید.
روشهای زیرکانهای که ما را وسوسه میکنند تا «خوب» را بهجای «بهترین» قبول کنیم
یکی از حقایقی که در جنگ روحانی کمتر به آن توجه شده، استفاده از ابتکار ذهنی بهعنوان سلاح است. باید بدانیم که ما شرطی هستیم و میخواهیم با یک بار جنگیدن محل دشمن را پیدا کنیم و نقشهها و تدابیر او را بفهمیم، اما شیطان تدابیر دیگری را ابداع میکند که خیلی بهتر از روشهای جنگ سنتی کار میکنند. این کار درست شبیه «تعریفهای گولزنندهٔ» فروشندگان سیار است. روش کار اینگونه است: ممکن است خدا یک هدف یا برکتی را که برای ما آماده کرده است به ما نشان بدهد. دشمن مکار بر روی سیگنال امواج رادیویی این فرستنده آسمانی پارازیت میفرستد. او فقط اکتفا نمیکند که ما سر خود را با تعجب تکان بدهیم و بگوییم پس این برکت کجا رفت. شیطان میداند که تا وقتی ما هوشیار هستیم، فریب نمیخوریم و نمیتواند هر چه را که میخواهد به ما بفروشد. بنابراین، او چیزی را به ما عرضه میکند که ممکن است حتی از اصل آن هم بهتر بهنظر برسد. نتیجه چیست؟ اینکه ما بهدنبال ردپای قلابی میرویم و فکر میکنیم که این ارادهٔ خدا برای ماست. به ظاهر در مسیر درست حرکت میکنیم تا زمانی که به بنبست برسیم؛ یا یک ردپای دیگر را دنبال میکنیم و همینطور ادامه میدهیم تا وقتی که خدا ما را به راه راست بازگرداند.
ما دوست نداریم خودمان را شبیه یک گروه خرگوش تصور کنیم که بی هدف در جنگل به این سو و آن سو میدوند، اینطور نیست؟ این یک فکر مبالغهآمیز نیست. ما بهطور «مهیب و عجیب» ساخته شدهایم (مزمور ۱۳۹؛۱۴). خدا اجازه نخواهد داد چنین چیزی برای فرزندانش اتفاق بیفتد. قبول دارید؟ آیا او از ما نمیخواهد که برخیزیم و مبارزه کنیم؟ در مورد «زره خدا» چطور؟ بهیاد داشته باشید که این جنگ رودررو نیست. این یک نبرد ابتکاری توسط یک ترسوی بزدل است که با یک حملهٔ چریکی ضربهٔ خود را وارد میکند و میگریزد. ما دستور نداریم که دشمن را تعقیب کنیم و به روش خودش به او ضربه بزنیم. قدرت ما در جنگافزاری است که در اختیار داریم و در صورت نیاز میتوانیم از «پشتیبانی هوایی» آسمان هم برخوردار باشیم. ما یک تفنگ بزرگ در کنار خود داریم. این تفنگ به دوربین دید در شب مجهز شده چون دشمن ما عاشق تاریکی است.
آرامش، محبت و دروغ بزرگ!
اگرچه ممکن است خوشایند نباشد، ولی تمام این صحنهٔ نبرد که مجسم کردیم یک هدف را دنبال میکند. کسانی که معتقد هستند تمام نیاز دنیا فقط کمی محبت است، به ما گفتهاند که میتوانیم دشمنان خود را محبت کنیم درحالیکه دنیای واقعی بهطور کل با این روش کار نمیکند. ما با یک دشمن روحانی بزرگ در جنگ هستیم، در درونمان نیز جنگ داریم و حتی در بین خودمان. شیطان میخواهد ما باور کنیم که هیچ جنگی در کار نیست. آری، «صلح در زمین و آرامی برای انسانها» آرزوی طلایی همهٔ ما است، اما این آرزو فقط با تسلیمشدن به عیسای مسیح جامهٔ عمل میپوشد. عیسی فرمود: «از همین محبت شما به یکدیگر همه پیخواهند برد که شاگرد من هستید.» (یوحنا ۱۳:۳۵) پولس نیز در اواخر عمر خود نوشت: «جنگ نیکو را جنگیدهام مسابقه را به پایان رسانده و ایمان خود را محفوظ داشتهام.» ( دوم تیموتائوس۴:۷)
هرگز فراموش نکنیم که جنگی وجود دارد. بهرغم تمام قوای شریر، عطش ما قویتر از آن است که فرو نشانده شود. حتی اگر مسیحیت به زیر زمین رانده شود، باز هم راهی برای رشد خود پیدا خواهد کرد. هیچ کس نمیتواند این حقیقت را انکار کند. مرگ مسیح برای همه کسانی که منتظر بودند تا وی بهعنوان یک پادشاه زمینی بر تخت بنشیند و دشمنان ملت یهود را شکست بدهد، تکاندهنده و حتی برای شاگردانش نیز غیرقابل باور بود. اکنون ما میدانیم که عیسی با تأسیس کلیسای شکستناپذیر خود، دنیا را مبهوت کرد. او هنوز هم گاهی اوقات طبیعت انسانی و ناقص ما را تکان میدهد و به دنبال آن، پیروزی روحانیای که به شکل نمادین نشانگر یگانگی با مسیح است، ما را بهسوی میدان نبرد هدایت میکند. لشگر قلبهای عوض شده، شکستناپذیر است. یک دولت نیز میتواند از چنین مردمی تشکیل شده باشد؛ هدف این است.