این بار بهسراغ ابراهیم میرویم، «پدر بسیاری» (این معنای کلمهٔ ابراهیم است). او قبل از اینکه توسط خدا نامش به ابراهیم تغییر کند، ابرام بود (یعنی پدر عالی). داستان ابراهیم را دوستان میتوانند در فصل دوازده به بعد از کتاب پیدایش بخوانند. اما یکی از جاهایی که میشود در فکر آن بود که داخل داستان شد و عملی انجام داد، بهنظرم هنگامی است که ابراهیم به سمت مصر میرود؛ این در فصل ۱۲ از کتاب پیدایش و از آیهٔ ۱۰ به بعد آمده است.
چرا باید از اینجا داخل داستان شد؟ چون ابراهیم دچار ترس میشود. او همراه با همسر زیبایش وارد مصر شده است و این احتمال را میدهد که مصریان بهخاطر همسرش او را بکشند. پس او تصمیم میگیرد که اعلام کند این خواهر من است و نه همسرم تا گزندی به او نرسد، اما در عوض فرعون مصر همسر او را برای همسری به نزد خودش میبرد و بعد که دیگر کاری از دست ابراهیم بر نمیآید، خدا مداخله میکند و همسر ابراهیم را از چنگ فرعون نجات می دهد.
بهنظرم میشود از قبل از ورود ابراهیم به مصر وارد داستان شد و او را از اینکه همسرش را خواهرش معرفی کند برحذر داشت. البته خوب توجه کنیم که برخی از دانشمندان کتاب مقدس معتقدند که در واقع ابراهیم در معرفی کردن همسرش بهعنوان خواهر، مرتکب دروغ نشد؛ زیرا در آن زمان، این رسم بوده است که همسر شخص میتوانسته از موقعیت قانونی خواهربودن نیز برخوردار شود که البته میتواند به عقیدهٔ من بحث پیچیدهای باشد و به کار ما هم نیاید چون بالاخره ابراهیم در آن شرایط نگران و ترسیده بهنظر میرسید.
اما ببینیم که واقعاً من در آن شرایط چه میتوانستم به ابراهیم بگویم؟ در آن وضعیت که او پا به سرزمینی میگذارد که برایش ناشناخته است و فقط در مورد آن چیزهای خطرناکی شنیده است، او واقعاً چکار میتوانست بکند؟ در صورتی که بپذیریم او بدون اینکه مرتکب دروغگویی بشود با استفاده از یک رسم کهن قانونی که همسر – خواهری بوده است، همسر خودش را خواهرش معرفی میکند تا جان خودش را نجات دهد، او را فقط میتوانیم به این خاطر سرزنش کنیم که این شرایط را که فرعون همسرش را بر میگزیند از قبل پیشبینی نکرده است.
اما او چگونه پیشبینی نکرد که اگر او همسرش را بهعنوان خواهرش معرفی کند، فقط خودش از کشته شدن نجات مییابد و همسرش را -به احتمال بسیار زیادی- به زور به همسری شخصی دیگر در میآوردند؟
اما یک احتمال دیگر هم هست. در واقع بهنظر میرسد که همین احتمال، دلیل رفتار شاید قدری عجیب ابراهیم بوده باشد؛ و آن این است که او به این ایمان داشت که خدا از وی مراقبت میکند چون او از زمانی که سرزمین اصلیاش خارج شده بود، تحت نظر خدا بود. پس ایمان داشت که حتی اگر مرتکب اشتباه در تصمیمگیری نیز بشود، نه تنها خدا او را نجات میدهد، بلکه دوباره وی را سر خط خواهد گذاشت.
بهنظر شما ما در هنگام روبهرو شدن با ترسهایمان چکار میتوانیم بکنیم؟ آیا درصورتیکه امکان بروز اشتباه در تصمیمگیریهای انسانی ما وجود داشته باشد، بهتر نیست که در دعا و پرستش خود را به دستان خدا بسپاریم؟در قسمت بعد با ما باشید تا باز در خصوص ابراهیم بخوانیم.