زمانی که فردی احساس منفی دارد (مثلاً افسردگی یا  اضطراب)، این احساس را همیشه با یک‌سری از افکار و جملات منفی از خود بروز می‌دهد. در این مورد گاهی الگوی‌های مختلف فکری‌ای وجود دارند که ما به آنها طرز تفکر منفی و ناسالم می‌گوییم. یکی از مسائلی که باید به آن توجه شود، این است که افکار ناسالم به صورت اتوماتیک و یا از روی عادت شکل می‌گیرند. این نوع طرز تفکر منفی اغلب بدون آگاهی و به‌صورت خود‌به‌خود در ما پدید می‌آید و متأسفانه، بخشی از عادت فکری ما می‌شود و احساسات ما را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. 

در پایین این صفحه شما با فهرستی از افکار ناسالم آشنا می‌شوید. در حین خواندن این فهرست، ممکن است متوجه شوید که برخی از این افکار منفی، با طرز تفکری که شما اغلب در ذهن دارید، هم‌خوانی دارند. این فهرست به شما کمک می‌کند که افکار منفی خود را تشخیص دهید.

فیلتر ذهنی

این روش فکری، مثل فیلتری عمل می‌کند که جنبهٔ مثبت یک مسئله را از جنبهٔ منفی آن جدا می‌کند. افرادی که این روش فکری را دارند، اغلب به جنبه‌های منفی مسئله توجه می‌کنند و جنبه‌های مثبت برایشان بسیار کمرنگ و ناچیز به‌نظر می‌رسند. 

نتیجه‌گیری سریع

ما اغلب عادت داریم در مورد دیگران خیلی سریع نتیجه‌گیری کنیم، چون با خود فکر می‌کنیم که همه چیز را در مورد این شخص می‌دانیم. گاهی ما با این اطلاعات و فرضیه‌های خود، آینده را نیز پیش‌بینی می‌کنیم. 

شخصی کردن مسائل

به معنی مقصر‌دانستن خود برای هر اشتباهی که رخ می‌دهد، حتی زمانی که شما هیچ گونه مسئولیتی در مورد آن اشتباه نداشته‌اید. در این موارد شما ۱۰۰درصد مسئولیت آن اشتباه و یا اتفاقی که غیر قابل پیش‌بینی بوده است را به عهد می‌گیرید.

بزرگ‌کردن مسائل

برخی از افراد عادت دارند مسائل کوچک را در ذهن خود بسیار بزرگ، وحشتناک و سخت ببینند، در‌صورتی‌که در واقعیت ممکن است یک مسئلهٔ ساده و پیش‌پا‌افتاده باشد. 

افکار سیاه و سفید

در این نوع طرز فکر شخص همه چیز را یا سیاه می‌بیند و یا سفید. حد میانه و متعادلی وجود ندارد. شما یا کار درست را انجام می‌دهید یا غلط، خاکستری برای این افراد معنی ندارد. 

باید‌ها و نباید‌ها

گاهی با داشتن یک‌سری از «باید‌ها» و «نباید‌ها»، ما بار اضافی بر روی دوش خود و دیگران می‌گذاریم. ممکن است که این باید‌ها و نباید‌ها به‌خودیِ‌خود بد نباشند، اما گاهی انتظارت غیر‌واقع‌بینانه‌ای را در ذهن ما به وجود می‌آورند.

کُلیت‌بخشیدن (جمع‌زدن)

جمع‌زدن یعنی یک واقعه که در گذشته یا زمان حال اتفاق افتاده است را در نظر بگیریم و آن را کلیت ببخشیم. جملاتی از قبیل «تو همیشه…»، «همه همین‌طور هستند…»، «من هرگز…» و «همهٔ مردان یا زنان…» نمونه‌هایی از کلیت‌بخشیدن است. 

لقب دادن

ما گاهی با گفتن جملاتی راجع به خود و دیگران برچسب‌هایی را بر خود و آنها می‌زنیم. گاهی این القاب با آنچه که در واقعیت است هم‌خوانی ندارند. به‌طور مثال ممکن است که شما به خود برچسب «عصبی بودن» و یا «تنبل بودن» را زده باشید، ولی وقتی به زندگی و شخصیت خود عمیقاً فکر می‌کنید، متوجه‌ می‌شوید که این برچسب‌ها و القاب اصلاً صحت ندارند، و یا تا آن اندازه که شما فکر می‌کنید نیستند. 

استدلال احساسی

این طرز تفکر افرادی است که اغلب سعی می‌کنند برداشت‌شان از وقایع را با آنچه که احساس می‌کنند مطابقت دهند. به‌طور مثال، شخصی باور دارد یک اتفاق بد در راه است، اما تنها دلیل‌ این باور، احساسات منفی خودش در مورد افتادن یک اتفاق بد است. 

بزرگ‌نمایی و کوچک ‌شماری

افرادی که این شیوهٔ تفکر را دارند، اغلب نکات مثبت دیگران را بسیار بزرگ می‌بینند و نکات مثبت درون خود را کوچک و ناچیز می‌شمارند.

کدامیک از موارد فهرست بالا برای شما آشناست؟ 

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.