جلال خدا و شبانان
«در آن نواحی، شبانانی بودند که در صحرا بهسر میبردند… ناگاه فرشتۀ خداوند بر آنان ظاهر شد… فرشته به آنان گفت: “بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادیبخش که برای تمامی قوم است. امروز در شهر داوود، نجاتدهندهای برای شما به دنیا آمد.”»
لوقا ۲: ۸ – ۱۱
بهیقین انتظار سران مذهبی یهود این بود که پیش از ظهور مسیحا، فرشتۀ خداوند به آنها ظاهر شده، خبر شادیبخش تولد نجاتدهنده را ابتدا به آنان اعلام کند. اما خدا اینگونه عمل نکرد! وی تعدادی شبان را که در نزدیکی محل تولد عیسی از گلۀ خود پاسداری میکردند، برای اعلام این بشارت عظیم برگزید. در جامعۀ آن روز یهود، شبانان افرادی بودند که مورد تحقیر فراوان قرار داشتند و مردم توجه چندانی به آنان نشان نمیدادند. به عبارت دیگر، آنان جزو افرادی بودند که در حاشیۀ جامعه قرار داشتند و از ارزش و احترام لازم برخوردار نبودند. اکنون خداوند این افراد را مورد اعتماد خود دانسته، فرشتۀ خود را مأمور اعلام خبر تولد نجاتدهنده به آنان میکند.
اما ظهور فرشته و تابیدن نور جلال خدا بر این افراد و عکسالعمل وحشتزدهٔ آنان به چنین مواجههای، حاکی از این است که آنها تاکنون رؤیایی آسمانی را تجربه نکرده بودند و ظهور فرشتۀ خدا برای آنان بسیار تازگی داشت. از این جهت، فرشته ابتدا آنان را دعوت به آرامش کرده، سپس بشارت تولد نجاتدهنده را به آنان اعلام مینماید. اشارۀ فرشته به نوزاد پیچیده در قنداق و خوابیده در آخور، و بهدنبال آن ظهور لشکر عظیمی از فرشتگان، ارتباط شکوهمندی با زندگی ساده و بیپیرایۀ این شبانان برقرار میکند. افرادی که خود را در حاشیۀ جامعه تصور میکردند، بهناگاه خود را در مرکز جشن و سرور آسمان به همراه فرشتگان خدا دیدند. بهراستی که افکار خداوند تا چه اندازه از افکار انسان فاصله دارد.
«افکار من افکار شما نیست، و نه راههای من، راههای شما. زیرا چنانکه آسمان از زمین بلندتر است، راههای من از راههای شما و افکار من از افکار شما بلندتر است.»
(اشعیا ۵۵: ۸-۹)
واکنش شبانان حاکی از شور و شوق فراوان آنها از دعوت فرشته برای حضور در این جشن آسمانی بود. این افراد که بیشتر وقت خود را با گوسفندان سپری میکردند و شاید دانش چندانی هم از کلام خدا نداشتند، آنچنان از لطف عظیم خدا به هیجان آمده بودند که هیچگونه درنگی به خود راه نداده، خبر خوش تولد نجاتدهنده را در میان مردم انتشار دادند.
مطالعهٔ کتاب مقدس
لوقا ۲: ۸ – ۱۱
«در آن نواحی، شبانانی بودند که در صحرا بهسر میبردند... ناگاه فرشتۀ خداوند بر آنان ظاهر شد... فرشته به آنان گفت: "بشارتی برایتان دارم، خبری بس شادیبخش که برای تمامی قوم است. امروز در شهر داوود، نجاتدهندهای برای شما به دنیا آمد.”»