تشنۀ آب حیات
اما هرکه از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آبی که من میدهم در او چشمهای میشود که تا حیات جاویدان جوشان است. یوحنا ۴: ۱۴
با وجود اختلاط و آمیزش یهودیان ساکن در منطقۀ سامره با اقوام غیر یهودی، ظاهراً در زمان عیسی، بیشتر آنها پیرو یهوه خدای اسرائیل بودند. سامریان تنها به پنج کتاب تورات باور داشتند و پادشاهی داود و فرزندانش را به رسمیت نمیشناختند. آنها با منتسب کردن خود به یعقوب (پیدایش ۳۲: ۲۸) خود را اسرائیلی حقیقی میدانستند. به همین جهت آنان به تبعیت از اجدادشان در همان منطقهای که ابراهیم و یعقوب برای خداوند مذبحی بنا کرده بودند (پیدایش ۱۲: ۶ – ۷ و ۳۳: ۱۸ – ۲۰) معبدی در بالای کوه برای پرستش یهوه ساخته بودند. این اختلاف اساسی سبب شده بود که یهودیان هیچ معاشرتی با سامریان نداشته، آنها را ناپاک بدانند، تا جایی که بسیاری از آنان حتی عبور از سامره را سبب نجس شدن خود میپنداشتند.
علی رغم این دشمنی تاریخی، عیسی بر حسب ضرورتِ برنامۀ الهی تصمیم به عبور از سامره میگیرد. در مکانی در طول این مسیر، هنگامی که شاگردان عیسی برای تهیۀ آذوقه به شهرکی در آن حوالی رفته بودند، او در کنار یک چاه به گفتگو با زنی میپردازد که برای برداشتن آب آمده بود. عیسی برای رفع تشنگی درخواست آب میکند، اما همزمان از این فرصت بهره برده، این زن را از آب حیاتی که نزد خود دارد آگاه میسازد. بدنبال درخواست عیسی برای آبی که به باور یهود سبب نجاست آنها میشد، این زن خود را با شخصی روبرو میبیند که برای انسانیت او ارزشی بیش از سنتهای دینی خود قائل است. عیسی، در پس یک زندگی گناه آلود و آشفته، نیاز یک انسان شکسته و آسیب پذیر را میبیند. برای عیسی، این زن، نه نجس، نه دشمن و نه انسانی پایینتر از سایر یهودیان است. بلکه او یک همسایۀ دردمند است که نیاز به شناخت حقیقت دارد، حقیقتی که نه در معبد یهود محدود میشود و نه در معبد بالای کوه جرزیم، بلکه مجاناً از طریق عیسی به هر کسی که تشنه باشد داده خواهد شد. از قضا، در مشیت الهی، این زن گناهکار و شکسته، کلید دستیابی به قلب سایر افراد یک شهر کوچک است. چه بسیارند افرادی که علیرغم مرتبۀ پایین اجتماعی، در صورت آگاهی از حقیقت، قادرند مردم بسیاری را به سوی مسیح هدایت کنند.
مطالعهٔ کتاب مقدس
یوحنا ۴: ۱۴
اما هرکه از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آبی که من میدهم در او چشمهای میشود که تا حیات جاویدان جوشان است.
یوحنا ۴: ۱- ۳۰
۱چون عیسی دریافت که فَریسیان شنیدهاند او بیش از یحیی پیرو یافته، تعمیدشان میدهد ۲- شاگردان عیسی تعمید میدادند نه خودش - ۳یهودیه را ترک گفت و دیگر بار رهسپار جلیل شد. ۴و میبایست از سامِرِه بگذرد. ۵پس به شهری از سامِرِه به نام سوخار رسید، نزدیک قطعه زمینی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود. ۶چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی خسته از سفر در کنار چاه نشست. حدود ساعتِ ششم از روز بود.
۷در این هنگام، زنی از مردمان سامِرِه برای آب کشیدن آمد. عیسی به او گفت: «جرعهای آب به من بده،» ۸زیرا شاگردانش برای تهیۀ خوراک به شهر رفته بودند. ۹زن به او گفت: «چگونه تو که یهودی هستی، از من که زنی سامِریام آب میخواهی؟» زیرا یهودیان با سامِریان مراوده نمیکنند. ۱۰عیسی در پاسخ گفت: «اگر موهبت خدا را درمییافتی و میدانستی کیست که از تو آب میخواهد، تو خود از او میخواستی، و به تو آبی زنده عطا میکرد.» ۱۱زن به او گفت: «سرورم، سطل نداری و چاه عمیق است، پس آب زنده از کجا میآوری؟ ۱۲آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتری که این چاه را به ما داد، و خود و پسران و گلههایش از آن میآشامیدند؟» ۱۳عیسی گفت: «هر که از این آب مینوشد، باز تشنه میشود. ۱۴امّا هر که از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آبی که من میدهم در او چشمهای میشود که تا به حیات جاویدان جوشان است.» ۱۵زن گفت: «سرورم، از این آب به من بده، تا دیگر تشنه نشوم و برای آب کشیدن به اینجا نیایم.» ۱۶عیسی گفت: «برو، شوهرت را بخوان و بازگرد.»
۱۷زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست میگویی که شوهر نداری، ۱۸زیرا پنج شوهر داشتهای و آن که هماکنون داری، شوهرت نیست. آنچه گفتی راست است!» ۱۹زن گفت: «سرورم، میبینم که نبی هستی. ۲۰پدران ما در این کوه پرستش میکردند، امّا شما میگویید جایی که در آن باید پرستش کرد اورشلیم است.» ۲۱عیسی گفت: «ای زن، باور کن، زمانی فرا خواهد رسید که پدر را نه در این کوه پرستش خواهید کرد، نه در اورشلیم. ۲۲شما آنچه را نمیشناسید میپرستید، امّا ما آنچه را میشناسیم میپرستیم، زیرا نجات به واسطۀ قوم یهود فراهم میآید. ۲۳امّا زمانی میرسد، و هماکنون فرا رسیده است، که پرستندگانِ راستین، پدر را در روح و راستی پرستش خواهند کرد، زیرا پدر جویای چنین پرستندگانی است. ۲۴خدا روح است و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.» ۲۵زن گفت: «میدانم که مسیح (که معنی آن ’مسح شده‘ است) خواهد آمد؛ چون او آید، همه چیز را برای ما بیان خواهد کرد.» ۲۶عیسی به او گفت: «من که با تو سخن میگویم، همانم.»
۲۷همان دم، شاگردان عیسی از راه رسیدند و تعجب کردند که با زنی سخن میگوید. امّا هیچیک نپرسید «چه میخواهی؟» یا «چرا با او سخن میگویی؟» ۲۸آنگاه زن، کوزۀ خویش بر جای گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت: ۲۹«بیایید مردی را ببینید که هرآنچه تا کنون کرده بودم، به من بازگفت. آیا ممکن نیست او مسیح باشد؟» ۳۰پس آنها از شهر بیرون آمده، نزد عیسی روان شدند.