در این قسمت می خواهم دربارهٔ سارا همسر ابراهیم برای شما بنویسم. در جهان باستان، اینکه زنی دارای بچهٔ پسر نباشد بسیار سخت بود. چه بسیار زنانی که بهخاطر دخترزا بودنشان از همسران خویش رانده شدند! حالا تصورش را بکنید که زنی در جهان باستان، اصلاً بچهدار نشود؛ حالا تصور این را بکنید که سارا چنین زنی بود. او اصلاً بچهای نداشت که بخواهد بر سر دختر یا پسر بودن آن مثلاً با کسی بگومگو کند.
او میتوانست نمونهٔ یک زن شکستخورده و محروم از هر نوع حق اجتماعی باشد، هر چند که او البته زنی زیبا بود (پیدایش ۱۲: ۱۱). اما زیبایی به تنهایی نمیتوانست عاملی باشد که در آن وضعیت اجتماعی زنی را از سرکوفت و راندهشدگی نجات دهد. در آیات نخستین فصل ۱۶ از پیدایش در این خصوص میخوانیم: «و اما سارای، همسر ابرام، برای وی فرزندی نیاورده بود. او را کنیزی مصری بود، هاجر نام. پس سارای به ابرام گفت: خداوند مرا از آوردن فرزندان بازداشته است. پس به کنیز من درآی [یعنی با وی ازدواج کند] شاید به واسطهٔ او صاحب فرزندان گردم.»
این یک رسم بود، رسمی که میتوانستی صاحب فرزند کنیز خود بشوی. سارا به احتمال بسیار زنی غمگین بود، زیبا اما غمگین. او در تمام دوران جوانی آرزوی بچهدارشدن را با خودش در دل داشت. مگر میشود گاهی که شوهرش به کنیز توجه میکرد و یا زمانی که آثار بارداری در کنیز آشکار شد، سارا در تنهاییهای خویش نگریسته باشد؟
سارا بسیار ناراحت بود. او بر این عقیده بود که بعد از ازدواج همسرش با کنیز، دیگر کسی به او توجه نمیکند و او «حقیر» شده است (پیدایش۱۶: ۵). بنابراین او شروع به بدرفتاری با کنیز میکند تا جایی که کنیز به تنگ آمده، فرار میکند. البته او طی یک ماجرا دوباره نزد سارا باز میگردد (پیدایش۱۶: ۷- ۹).
سارا اما بالاخره به آرزویش میرسد. داستان خبر بارداریاش در فصل ۱۸ پیدایش آمده است. وقتی فرشتهٔ خدا خبر را میدهد و سارا صدای او را میشنود، در دل می خندد (۱۸: ۱۲)، زیرا او دیگر پیر شده بود و امید به صاحب فرزندشدن را از دست داده بود، اما خدا به وعدهٔ خویش عمل کرده و او باردار میشود (پیدایش۲۱: ۱-۲).
آیا میتوانیم، سارا را نماد کسانی بدانیم که در شرایطی که هیچ امیدی به رهایی و موفقیت ندارند، به وصال خویش میرسند؟
در واقع شرایط سارا از این هم بدتر بود. اگر چه وعدهٔ خدا را داشت، اما شرایط طبیعی او برای تحقق وعده اصلاً موجود نبود. او آن قدر پیر بود که نمیتوانست باردار شود ولی در عین حال نمیتوانیم منکر این شویم که او پیشتر وعدهٔ خدا را نداشت؛ مثلاً زمانی بسیار دور که خدا به ابراهیم وعده میدهد که از او امتی عظیم پدید خواهد آمد (پیدایش۱۲: ۲). اما او و شوهرش معنای این وعده را تشخیص نمیدادند.
آیا تا بهحال برایتان پیش آمده است زمانی که بهنظر دیر میرسیده، گشایش و موفقیتی کسب کرده باشید و بعد متوجه شوید وعدهٔ آن را سالها پیشتر دریافت کرده بودید؟
آیا در شرایط دشوار؛ امیدواربودن میتواند باعث قوت قلب و شادی روحانی ما شود؟
در قسمت بعدی به سراغ کنیز سارا یا همان هاجر خواهیم رفت.