۵) شورای کالسِدون و کلیسای ارامنه
واژگان کلیدیِ مرتبط با مسیحیت پارس: کلیسای رسولی ارامنه/ارتودکس، کاتولیسیسم ارمنی
شورای افسس، که در سال ۴۳۱ میلادی توسط سیریل اسکندرانی تشکیل شد، در مخالفت با رویکرد نسطوری/انطاکیهای، بر اتحاد الهی و انسانیِ طبایع مسیح تأکید گذاشت. این موضوع شقاقی پدید آورد، اما دو گروه درگیر، به نمایندگیِ سیریل و یوحنای انطاکیه، پس از امضای قاعدۀ اتحاد در خصوص طبایع مسیح، در سال ۴۳۳ میلادی، مصالحه کردند. این سند از دو طرف سازش و مسامحه میطلبید و بهطور خاص، سیریل میبایست که حضور هر دو طبیعت الهی و انسانی مسیح را حتی پس از اتحادشان بپذیرد. برخی از حامیان سیریل حس کردند که این راه را برای تعالیم نسطوری میگشاید، بدینمعنی که از اهمیت اتحاد طبایع مسیح و تأثیر نجاتبخش او میکاهد.
هنگامی که دیوسکوروس، جانشین سیریل، اسقف اسکندریه، و امپراطور تئودیوس دوم در سال ۴۴۹ میلادی شورایی در افسس تشکیل دادند، این گروه «دوآتشۀ سیریلی» فرصت را مغتنم شمردند و رویکرد خود را بهعنوان موضع ارتودکسی (راستدینی) تبیین کردند. این شورا کار خود را با تبرئۀ ائوتوخِس آغاز کرد که پیشتر توسط فِلاویان، اسقف قسطنطنیه، بهخاطر انکار وجود دو طبیعت در مسیح تکفیر شده بود. این شورا تمامی کسانی را که کوچکترین گرایشی به نسطوریوس یا مکتب انطاکیه نشان میدادند، از جمله لِئو، اسقف رُم را در غیابش محکوم کرد. سپس، این شورا محل زدوخورد شد و از قرار، فلاویان مورد ضرب و جرح قرار گرفت و چندی بعد درگذشت. این شورا که بعداً «شورای سارقان» نام گرفت، توسط لئوی اول مورد بیاعتنایی واقع شد و تمامی اسقفان حاضر در آن تکفیر شدند.
پس از مرگ تئودوسیوس دوم در سال ۴۵۰ میلادی، شورای دیگری برای حل شقاق پدیدآمده تشکیل شد. این شورا کالسدون بود، چهارمین «شورای بینالکلیسایی» که در ۴۵۱ میلادی برقرار شد. این شورا بر مبنای قاعدۀ اتحاد طبایع مسیح، مصوب سال ۴۳۳ میلادی، آموزهای تبیین کرد بدین شرح که عیسای مسیح، پسر خدا، یک شخص بود با دو طبیعت. این دو طبیعت، بدون خلط، بدون تغییر و بهطرزی نادیدنی و ناگسستنی، به یکدیگر مرتبطند. طبایع عیسای مسیح جداناشدنی و تفکیکناپذیرند. بدینسان، او گاه در مقام خدا سخن نمیگفت و عمل نمیکرد و گاه در مقام انسان، چنانکه گویی دو شخص در یک پیکرند، چنانکه نسطوریوس تعلیم میداد. همچنین، طبایع الهی و انسانی او هرگز درهم نیامیختند و طبیعتی ممزوج و مختلط پدید نیاوردند، چناکه ائوتوخس تعلیم میداد، بلکه بدون خلط و تغییر اتحاد یافتند.
باطلشمردن مسیحشناسیِ یکطبیعتی توسط این شورا، مایۀ ناخشنودی اسقفانی شد که حامی «شورای سارقان» در سال ۴۴۹ میلادی بودند و باعث شد شماری از کلیساها پس از شورای کالسدون از «راستدینیِ» امپراطوری روم جدا شوند. این کلیساهای غیرکالسدونی سه شورایِ اول «بینالکلیسایی» و «شورای سارقان» را مرجع شمردند، ولی اقتدار چهار شورای بینالکیسایی آخر را رد کردند. این کلیساها هنوز در شمال افریقا و خاورمیانه فعالند و کلیسای قبطیِ ارتودکس اسکندریه، کلیسای ارتودکس توادو در اتیوپی، کلیسای ارتودکس سریانی و کلیسای رسولی ارامنه از مهمترین آنها بهشمار میروند. کلیسای غیرکالسدونیِ ارامنه از قرن ۱۷ میلادی تاکنون در سرزمین پارس حضور چشمگیری داشته است و با دارابودن ۲۰۰هزار عضو در ایران، بزرگترین فرقۀ مسیحی و اقلیت مذهبی، در این کشور است. مسیحیان ارامنه تنها اقلیتی هستند که رسماً توسط شورای نگهبان و تشخیص مصلحت نظام قانونی شمرده میشوند و دو کرسی از پنج کرسیِ نمایندگان اقلیتهای مذهبی را به خود اختصاص دادهاند. از این مسیحیان ارمنی در ایران تقریباً یکچهارمشان در اصفهان و مابقی در شمال غربی ایران زندگی میکنند.
هویت کلیسای ارامنه، چنانکه در موضع الهیاتی نیز مرسوم است، با فرهنگ و قومیت ارتباط نزدیکی دارد. عبادات و مناجات کلیسای ارامنه به کلیسای کاتولیک رومی و ارتودکس شرق بسیار شباهت دارد. در قرن ۱۸ میلادی، گروهی از مسیحیان ارمنی با کلیساهای کاتولیک رومی مشارکتی برقرار کردند و کلیسای کاتولیک ارامنه را تشکیل دادند. این موضوع در جامعۀ کلیسایی ارامنه مناقشات بسیاری بهجود آورد. ارامنۀ مدرن غیرکالسدونی مایلند موضعی مصالحهآمیز در خصوص درک هویت مسیح اتخاذ کنند. بنابراین، همچون کالسدونیها، دیدگاه ائوتوخس را بدعت میشمارند و اگرچه «شورای سارقان» را بهجای «شورای کالسدون» میپذیرند، در خصوص نتایج آن تردیدهایی دارند.وقایع پیرامون «شورای سارقان» در سال ۴۴۹ میلادی و «شورای کالسدون» در سال ۴۵۱ میلادی یکی از طولانیترین و مهمترین شقاقها را در کلیسای مسیحی پدید آورد. شورای کالسدون کوشید تا با ترسیم خطوط قرمز در خصوص درک اتحاد طبیعت مسیح، برای ایجاد سازش بین گروههای درگیر قدم بردارد. اما متأسفانه، از آنجا که در تبیین چگونگی اتحاد طبایع مسیح ناکام ماند، در واقع، باعث پدیدآمدن درگیریهای بیشتری شد که در سه شورای بینالکلیسایی بعدی بدان پرداخته شد. «شورای دوم قسطنطنیه» در ۵۵۳ میلادی بهشدت بر موضع سیریل تأکید گذاشت و پس از مرگ او شماری از دوستان نسطوری و انطاکیهای را محکوم نمود. «شورای سوم قسطنطنیه» در سال ۶۸۰/۶۸۱ میلادی، موضع مخالف را پیش گرفت و تصریح نمود که عیسای مسیح نه تنها طبایع الهی و انسانی داشت، بلکه هم از ارادۀ الهی برخوردار بود؛ هم از ارادۀ انسانی. سرانجام، «شورای دوم نیقیه» در سال ۷۸۷ میلادی بر اعتبار شمایلنگاری که مُعرفِ عیسای مسیح و سایر قدیسین بود صحه گذاشت، بر این مبنی که عیسای مسیح طبیعت واقعیِ انسانی دارد، حتی با وجود اینکه خداست.