چرا اندیشهٔ چند خدایی را دیگر نمی‌توان تصور کرد؟ چرا فقط یهوه و نه خدایی دیگر؟ برای دانستن جواب، قسمت پیشین را مطالعه کنید.

خلاقیات مبتنی بر رحمت و بخشش و گذشت، مفاهیمی هستند که فقط در عهدجدید مکشوف شده‌اند. این اخلاقیات نه فقط با تفکر انسان در آن روزگاران منافات داشت، بلکه امروزه نیز با تفکر انسان مدرن منافات دارد! در روزگاری که شریعت موسی شکل می‌گرفت، قوم اسرائیل فاقد اصول اولیهٔ اخلاقی بود. مفاهیمی همچون درستکاری، گذشت، رحمت و انصاف هنوز در وجدان ایشان شکل نگرفته بود. شریعت موسی برای اولین بار کوشید این مفاهیم را در وجدان قوم اسرائیل حک کند، حتی به‌شکل ابتدایی آن. در روزگاری که قربانی‌کردن فرزندان برای جلب رضایت خدایان امری پذیرفته شده بود، چه انتظاری می‌بایست از اخلاقیات جامعه داشت؟ اگر والدین به فرزندان خود رحم نداشتند، آیا انتظار داریم که به بزرگسالان ترحم نشان می‌دادند؟ به این ترتیب، شریعت موسی برای نخستین بار می‌کوشد وجدان اخلاقی قوم اسرائیل را حساس سازد. تحقق این امر نیز قرن‌های متمادی طول کشید.

خدایی که اراده خود را «به‌تدریج» و به‌شکلی «پیش‌رونده» بر انسان مکشوف می‌سازد، خدایی که با قوه درک و فهم بشر، مانند والدینی شکیبا و مهربان مدارا می‌کند، قدم به تاریخ بشر گذاشت و کوشید تا اصول اعتقادی و اخلاقی را «به‌تدریج» در ذهن و وجدان بشر شکل بخشد. این اصول اعتقادی و اخلاقی در عهدجدید و در خداوند ما عیسی مسیح به اوج رسید و شکلی دائمی و جهان‌شمول یافت.

به این ترتیب، آیا باید از شریعت موسی و از زندگی انبیای متقدم، انتظار اخلاقیاتی پیشرفته را داشت؟ آیا اکنون با توجه به همین نکات، می‌توان ملاحظه کرد که خدا تغییر نکرده، بلکه این انسان است که تغییر کرده و رشد یافته است، آن هم در اثر قرن‌ها شکیبایی خدا و کار او؟

تفاوت مخاطبین عهدعتیق و عهدجدید

نکتهٔ مهم دیگری که باید به آن توجه داشت، مخاطبین عهدعتیق است. در عهدعتیق، خصوصاً در شریعت موسی، مخاطب خدا یک «مملکت» است. مملکت نیز نیاز به قوانین دارد. اما مخاطب عهدجدید «کلیسا» است، یعنی «جامعه‌ای روحانی» متشکل از افرادی که تولد تازه یافته‌اند و در چهارچوب قوانین کشورهای مختلف زندگی می‌کنند، نه یک کشور با قوانین الهی. احکام عهدعتیق احکامی است برای مملکت‌داری و ادارهٔ یک جامعه در تمامی ابعاد آن. احکام عهدجدید بیشتر فردی است و مربوط به رابطهٔ انسان با خدا و رابطهٔ هر فرد با اطرافیان خود.

به همین دلیل است که در عهدعتیق به احکامی بر می‌خوریم که در ظاهر با احکام اخلاقی عهدجدید تناقض دارند. برای قاتلان و زناکاران و کفرگویان مجازات اعدام تعیین شده است. فرزند نامطیع باید اعدام شود. دزد باید به قصاص برسد. کسی که به دیگری لطمهٔ جسمی وارد آورده، باید با لطمه‌ای مشابه قصاص شود. اینها و بسیاری از احکام دیگر، مربوط می‌شود به ادارهٔ یک جامعه. اما در عهدجدید احکام ناظر است بر روابط شخصی افراد با هم.

برای روشن‌شدن بیشتر مطلب، بیایید فرض کنیم که روزی در جایی کشوری مسیحی تشکیل شود و بخواهد قوانین خود را طبق عهدجدید تعیین کند. به‌نظر شما در چنین جامعه‌ای اگر کسی آدم کشت، دولت با او باید چه کند؟ اگر کسی دزدی کرد چه؟ اگر کسی به ناموس دیگری تجاوز کرد چه؟ اگر دشمنی خارجی به خاک این کشور تجاوز کرد چه؟ ملاحظه می‌فرمایید که ادارهٔ یک مملکت بر اساس اخلاقیات «موعظهٔ بالای کوه» میسر نیست، چون این اخلاقیات اساساً برای ادارهٔ جامعهٔ مدنی داده نشده است. خداوند ما عیسی مسیح در مملکتی که در آن قوانین اجتماعی موسی جاری بود، افراد را تشویق می‌کند که گامی فراتر از «قوانین» بردارند و از حق خود بگذرند. اگر کسی به مال من تجاوز کرد، قانون مملکت موظف است او را مجازات کند، اما من نیز باید طبق حکم مسیح، از انتقام شخصی چشم‌پوشی کنم.

توجه به همین نکته بسیاری از مسائل را روشن می‌کند. احکام شریعت موسی برای ادارهٔ یک جامعه داده شده، آن هم جامعه‌ای متعلق به سه هزار سال پیش و تازه در شرایط جغرافیایی سرزمین فلسطین آن روزگار. برای مثال، حکم ده‌یک در واقع قانونی اقتصادی بود برای تأمین نیازهای کاهنان و لاویان که در حکم گردانندگان امور اجتماعی بودند. نیز برای تأمین نیازهای طبقات محروم. به‌عبارت دیگر، ده‌یک در حکم مالیات بر درآمد بود که از یک سو صرف تأمین مالی کارکنان دولتی می‌شد و از سوی دیگر صرف برقراری عدالت اجتماعی در حق تنگدستان.

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.