۳) مسیحیشدنِ امپراطوری روم. وجه مشترک اکثر مسیحیان.
واژگان کلیدیِ مرتبط با مسیحیت پارسی: اصول مسیحیت
مسیحیت تا سه قرن پس از ظهورش، مذهبی در اقلیت و تحت جفای امپراطوری روم بود و مسیحیان قدرت و نفوذ سیاسی ناچیزی داشتند. اگرچه این مایهٔ رنج مسیحیان در امپراطوری روم بود، لیکن مسیحیان در سرزمین پارت (پارس) تا حدی مورد عنایت بودند. پس از آنکه امپراطور کُنستانتین در سال ۳۱۲ میلادی به مسیحیت گروید، شرایط به نفع مسیحیان در امپراطوری روم تغییر کرد، اما جفای مسیحیان در پارس در زمان امپراطوری ساسانیان، آغاز شد. آنها هویت پارسی را با آیین مذهبی زرتشت مرتبط میدانستند. بنابراین، قرن چهارم دوران سختی برای مسیحیان پارس بود.
این تغییر سیاسی در امپراطوری روم، نیاز به توافق آموزهای را میان نمایندگان (اسقفان) محلی کلیسا اقتضا میکرد. کلیسای مسیحی، در زمان مقتضی، از میان شوراهای مرجعِ بسیاری که در قرن چهارم تشکیل شدند، دو شورا را برگزیدند: شورای اول نیقیه (۳۲۵ میلادی) و شورای اول قسطنطنیه (۳۸۱ میلادی). مفاد اعتقادنامهٔ این دو شورا به دلیل اینکه «وجه مشترک» تعالیم مسیحی هستند، تقریباً نزد تمامی «فرقههای» مسیحی امروزی پذیرفتهاند، خواه پروتستان، خواه کاتولیک، خواه ارتودکس شرق، خواه ارامنه و خواه آشوری.
شورای نیقیهٔ سال ۳۲۵ میلادی، به فرمان امپراطور کُنستانتین تشکیل شد و رد مفاهیم «اعتقادنامهٔ» آن را میتوان در تنش میان آلکساندر، اسقف اسکندریه و آریوس ۱ یافت. اعتقادنامه با تأکید بر وحدانیت خدای خالق، آنهم به بیانی یکتاپرستانه، آغاز میشود: تنها یک خدای واحد که خالق آسمان و زمین است. سپس به ماهیت «پسر» اشاره میکند که در آن زمان بسیار بحثانگیز بود. آریوس معتقد بود که پسر، «بهعنوان نخستزادهٔ آفریدگان» (کولسیان ۱:۱۵)، آفریدهٔ خدای پدر است. پیروان آلکساندر در مخالفت با آریوس بر این باور بودند که عیسی و پدر یکی هستند (یوحنا ۱۰:۳۰) و «کلام» که به عیسی (پسر) اشاره دارد، خدا بود (یوحنا ۱:۱). بنابراین، اینکه بگوییم عیسای مسیح (پسر) از «پدر» «زاده» شده، با اینکه بگوییم او توسط پدر خلق شده، یکی نیست. پس در اعتقادنامهٔ نیقیه که تعلیم آریوس را رد کرد، میخوانیم که عیسی (پسر)، «نور از نور است و خدای حقیقی از خدا»، «مولود، نه مخلوق» و مهمتر اینکه او با «پدر» همذات است. این تأیید صریحی است بر الوهیت عیسای مسیح که ریشه در اندیشهٔ متقدم ایرینیوس و دیگران دارد. آتاناسیوس، اسقف اسکندریه و مدافع قرن چهارمیِ تعالیم اعتقادنامهٔ نیقیه، مضامین آن را برای نجات بشریتِ گناهآلود، شرح داده است. اگر عیسای مسیح، پسر خدا، با پدر «همذات» نباشد، مرگ و قیام او نمیتواند عامل تولد تازهٔ انسانها بهصورت و شباهت خالقشان شود. عیسای مسیح، خود باید خالق باشد تا انسانها را بازآفریند.
اگرچه در سال ۳۲۵ میلادی، آریانیسم رد شد، اما نام و تأثیر تعالیم آریوس برجای ماند. امپراطور کنستانتین هرگز بهطور علنی شورای نیقیه را رد نکرد، اما بهتدریج بهسمت تعالیم آریوس متمایل شد و عاقبت او را چندی پیش از مرگش در سال ۳۳۶ میلادی، از تبعید فراخواند. امپراطورانِ پس از کنستانتین، پیرو تعالیم آریوس شدند و پیروان راستدینِ اعتقادنامهٔ «نیقیه» را مورد جفا قرار دادند. بدینسان، آتاناسیوس طی دوران طولانی زندگیاش پنج بار تبعید شد. پس از دوران حاکمیت جولیان (۳۶۱-۳۶۳ میلادی)، امپراطور بتپرستی که در کوتاهزمانی با موفقیت امپراطوری را به بتپرستی بازگرداند، و سپس گسترش آریانیسم در دورهٔ حکومت امپراطور والنس (۳۶۴-۳۷۸ میلادی)، بالاخره در شورای قسطنطنیه در سال ۳۸۱ میلادی، اعتقادنامهٔ نیقیه بهطور جامع بهعنوان ایمان «ارتدوکسی» (راستدینی) تبیین شد.شورای بعدی (قسطنطنیه) در خصوص ماهیت روحالقدس کلماتی را به اعتقادنامهٔ سال ۳۲۵ میلادی افزود. ماحصل کار (اعتقادنامهٔ نیقیه) که به اعتقادنامهٔ نیقیه-قسطنطنیه معروف است، امروزه تقریباً در دعاها و مراسم عبادی تمامی کلیساهای مسیحی بهکار میرود. از جمله در کلیساهای کاتولیک، پروتستان، آشوری یا ارامنه ایران. در شورای سال ۳۸۱ میلادی، گریگوری نازاریوسی و دیگر اسقفان به کتابمقدس توسل جستند تا ماهیت الهیِ کامل و شخصیتمندی روحالقدس را تبیین کنند. روحالقدس «خداوند و بخشندهٔ حیات، از پدر صادر میگردد و با پدر و پسر مورد پرستش و اکرام و جلال قرار میگیرد». بنابراین، پدر، پسر و روحالقدس در مقام خود «شخص» هستند و در عینحال کاملاً خدا. آنها از حیث شخصیت بهطور متقابل و همبسته با یکدیگر مرتبطند و برای نجات بشریت در ارادهٔ کامل و الهی خود مطلقاً در اتحادند. قاعدهٔ تعمید که در متی ۲۸:۱۹ بدان اشاره شده، بر نقش هر یک از اشخاص الهی در نجات بشر تأکید دارد: «پس بروید و همهٔ قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر و پسر و روحالقدس تعمید دهید.» بنابراین، آموزهٔ تثلیث اقدس پیش روی ماست. اگرچه این آموزه در برخی موارد محل مناقشه بوده، لیکن در اساس، بیش از تلاشی صرف برای تبیین شواهد کتابمقدسی در خصوص هویت و رابطهٔ میان پدر، پسر و روحالقدس است. بدینسان، تحول و توسعهٔ این آموزه، شقاقی عمده در کلیسا بهوجود نیاورد و اَشکال مختلف آریانیسم بهمرور زمان از دیدهها محو شدند.