۱۲) مسیحیت لیبرال و نِئوارتودکسی
واژگان کلیدیِ مرتبط با مسیحیت پارس: مسیحیان ایرانیِ خارج از کشور
فردریش شلایرماخر۱، شبان و الهیدان آلمانی، در قرن نوزدهم چهرهای مهم در آلمان بهشمار میرفت. موعظات او گروههای کثیری از مردم را جذب میکرد و تعالیم دانشگاهیاش بسیار معروف بود. شلایرماخر در بسیاری از نوشتههایش ایدههایی را مطرح کرد که بعداً با مسیحیت لیبرال ارتباط یافت. کتاب وی با نام «دربارۀ مذهب»، در سال ۱۷۹۹ میلادی، اثری دفاعی بود تا مسیحیت را برای دوستان روشنفکرش گزینهای محتمل سازد. این در پایان قرن هجدهم، به دو معنی بود: نخست، پاسخی قانعکننده به فلسفۀ ایمانوئل کانت و دوم، جدیگرفتن انتفاد عصر روشنگری در خصوص متون کتابمقدس، مخصوصاً نقد متونی که صریحاً به معجزات اشاره دارند. شلایرماخر نخست با توسل به پیشینۀ مراویانی خود و تأکید بر اهمیت احساسات مذهبی و درک ذهنی انسان از خدا، سپس، با تقلیل اهمیت آموزههای مسیحی و بعد، با تبیین نظریۀ مشروح تفسیر کتابمقدس، به مقصود خود دست یافت. این نظریۀ تفسیر هنوز نیز بر اندیشۀ مسیحیان فرقههای مختلف تأثیر و نفوذ دارد. شلایرماخر که همچون بسیاری لیبرالهای دیگر، گرویدن از یک مذهب به مذهب دیگر را کماهمیتتر از بسط و توسعۀ نظام آموزشیِ جامع میدید، خود را از الهیات اونجلیکال و جنبش آغازین میسیونری مدرن متمایز ساخت. او ایمان مسیحی را توسعه و بلوغ تجربۀ مذهبی انسان میدانست تا مجموعهای از آموزهها که باید وعظ و پذیرفته شوند.
پروتستانهای لیبرال آلمانیِ اواخر قرن نوزدهم نظیر آلبرِخت ریتشل۲ و آدولف فون هارناک۳، به دیدگاه شلایرماخر در مورد تجربۀ مذهبی علاقهای نداشتند، اما نقد او بر آموزههای مسیحی را توسعه دادند و آن را تداوم روند اسطورهزداییِ اصلاحات قرن شانزدهم دانستند. پروتستانهای لیبرال تمایل داشتند مسیحیت پروتستان و مخصوصاً لیبرالیسم پروتستان را در نقطۀ اوج فرایند انقلابیِ روشنگریِ مذهبی قرار دهند. این موضوع بههمراه احترامقائلشدن برای مسیحیت آلمانیِ فرهنگی، باعث شد بسیاری از اعضای جنبششان لفاظیهای هیتلر را در آلمان دهۀ ۱۹۳۰ بپذیرند.
اما شماری از شبانان و الهیدانان آلمانی، خطومشی سیاسی هیتلر را با تعالیم مسیحیت ناهمخوان دانسته و رد کردند و در این روند خود را منکر مسیحیت لیبرال نیز میدیدند. از جمله شخصیتهای کلیدی در این جنبش نئوارتودکسی، کارل بارت۴ و دیتریش بونهوفر۵ بودند. اثر چندجلدی بارت بهنام اصول کلیسا۶ (۱۹۳۲-۱۹۶۷)، بر قطعیتِ مکاشفۀ خدا از اعلی و قدرت «کلام» ناطقش از طریق کتابمقدس و وعظ کلیسا تأکید میگذارد. او این ایده که خدا از طریق فرهنگ انسانی خود را مکشوف میسازد و روشنگری مذهبی امری توسعهپذیر است را شدیداً به نقد میکشد. اما نوشتۀ او ظرافتهای دقیقی دارد. اگرچه او تمرکز شلایرماخر بر تجربۀ مذهبی و فرهنگ و نظریۀ تفسیر بسیاری از الهیدانانِ پیشن را رد میکند، اما منکر پیشرفت علم و نقد کتابمقدس نیست. رویکرد او نسبت به توبه، ایمانآوردن و اقتدار کتابمقدس، مطابق درک معمولِ اونجلیکال۷ نیست. برخی اونجلیکالها او را محکوم کردهاند که وی نجات نهایی تمامی انسانها را باور دارد که توبه و ایمانآوردن را امری زائد میسازد، و برخی دیگر رویکرد او را در خصوص تفسیر کتابمقدس نپسندیدهاند. اندیشههای بارت جایی بین مسیحیت لیبرال و مسیحیت اونجلیکال قرار میگیرد و در سالهای اخیر بر مسیحیان حامی هر یک از این دو جنبش تأثیر بسزایی داشته است.
در آغاز قرن بیستم جنبشی کاتولیک و لیبرال در کلیساهای انگلیکن آغاز شد و برخی نویسندگان کاتولیک رومی و ارتودکس شرقی «گرایشهایی» مدرن و مشابه نشان دادند. بهمرور زمان، لیبرالهای انگلیکنِ کاتولیک، مخصوصاً در غرب، در میان جامعۀ انگلیکن نفوذ یافتند. آنها درحالیکه تجربۀ مذهبی را ارزشمند شمرده و عبادات و مناجات کلیسایی را شاخص فرهنگی بامعنایی میدانستند، نظریات مدرن علمی و نقد کتابمقدس را نیز پذیرفتند. در کلیسای اسقفی (بخشی از جامعۀ انگلیکن) ایالات متحده، این تأکیدِ تجربیِ لیبرال سبب شد که در دهۀ ۶۰ میلادی جنبش کاریزماتیک پذیرفته شود. در ضمن، ایدههای لیبرال و اَعمال کاریزماتیک هر دو پس از شورای واتیکان (۱۶۶-۱۹۶۵) پذیرفته شدند. این شورا، اگرچه به دلیل اصلاحاتِ نظام عبادی خود معروف است (زیرا استفاده از زبان لاتین را دیگر اجباری نمیدانست)، لیکن هم داروینیزم و هم نقد کتابمقدس را پذیرفت و دورهای جدید از گفتوگو و همکاری با دیگر فرقههای مسیحی و مذاهب از جمله اسلام را آغاز کرد. گفتوگوی جامعالکلیسایی بین فرقههای مسیحی و بینالمذهبی، از جملۀ تأثیرات مسیحیت لیبرال بوده است.
امروزه مسیحیان لیبرال در فرقههای اصلی مسیحیت غربی نفوذ بسیاری دارند. اخیراً، آغاز الهیات زمینهمند حرکت عمدۀ آنان بوده است؛ زیرا بر نقش زمینۀ فرد در فرایند یافتنِ معنا در کتابمقدس و آموزههای مسیحی تأکید دارد. زیرمجموعههای الهیات زمینهمند، چون الهیات لیبرال، الهیات فمینیست، الهیات سیاهپوستان و الهیات همجنسگرایان، بر چشماندازها، نظریات و مفهوم گروههای بهحاشیهراندهشده تأکید بسیار دارند و میکوشند بر اساس این چشماندازها نظریات مسیحی را بازنگری کنند. این موضوع بهطور خاص به همکاری کلیسای کاتولیک روم با جوامع فقیر افریقای جنوبی کمک کرده است، اما همچنین سبب شده که رهبری زنان و ازدواج همجنسگرایان نیز در کلیسای غرب پذیرفته شوند. این حرکتها با مخالفتهای بسیار اونجلیکالهای محافظهکار، کاتولیکهای رومی و ارتودوکسهای شرق روبهرو شده است.
غیرمحتمل است که مسیحیان در ایران با مسیحیت لیبرال و نئوارتودوکسی مستقیماً روبهرو شوند، اما هر دو بر کلیساهای مسیحی در سراسر جهان تأثیر بینالفرقهای عمدهای داشتهاند. اما مسیحیان ایرانی خارج از کشور ممکن است به کلیساهایی بروند که تحت تأثیر یکی از این جنبشها باشند و متعاقباً برخی از نظریاتشان را با خود به موطنشان ببرند.
ـــــــــــــ
۱) Friedrich Schleiermacher
۲) Albrecht Ritschl
۳) Adolf von Harnack
۴) Karl Barth
۵) Dietrich Bonhoeffer
۶) Church Dogmatics
۷) «میسیون» عرصۀ وسیعی از خدمات بشارتی/تعلیمی/شاگردسازی… را دربر میگیرد. اگرچه در زبان فارسی فقط به جنبۀ بشارت آن اشاره شده، ولی بیش از همۀ اینهاست. مأموریت کلیساست. به همین جهت این واژه را همانطور که در انگلیسی/فرانسه آمده در فارسی استفاده کردهایم. م.