نان روزانه

کلام امروز: لوقا ۱۶:‏۱۹ تا آخر | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور ۹۱:‏۱-‏۶ و ۱۴ تا آخرارمیا ۳۲:‏۱-‏۳الف و ۶-‏۱۵

چرا باید از فقیران دستگیری کنیم؟ این آیات فراموش‌نشدنی با نسخه‌ای از داستانی قدیمی و فولکلوریک آغاز می‌گردد، داستانی دربارۀ وارونه‌شدن تقدیر انسان در زندگی بعد از مرگ. این داستان تحقق‌بخش برکات و لعنت‌هایی است که عیسی اعلان فرمود و آن اعتقاد الهیاتی را باطل می‌کند که بر اساس آن، ثروت نشانۀ روشن لطف الهی است- اعتقادی که بسیاری از یهودیان، و برخی از مسیحیان امروزه به آن پایبندند.
آنچه واضح است، اینست که آن مرد ثروتمند از ثروت خود برای کمک به همنوع خود استفاده نکرده بود، همنوعی سخت گرسنه وبیمار. او که عمیقاً شوکه شده بود که در عذاب «هادِس» (عالم مردگان) به‌شدت احساس تشنگی می‌کرد، ناامیدانه آرزو داشت که برادرانش را از چنین سرنوشتی نجات دهد.

بخش دوم این داستان چرخشی تحریک‌کننده به خود می‌گیرد، چرا که ابراهیم تصورات آن مرد ثروتمند را در خصوص انگیزه‌های انسان باطل می‌سازد. اگر وجدان افراد کامیاب در برابر تعالیم کتاب‌مقدس در زمینۀ تکالیف ایشان در قبال فقیران سخت می‌شود، دراثر هشدار دربارۀ آتش جهنم نرم نخواهد شد- و نه حتی در اثر زنده‌شدن معجزه‌آسای یکی از مردگان. آگاهی از عدالت خدا و شفقت او، به‌همراه قدرت بالقوۀ آن در جهت پریشان ساختن و دگرگون کردن ما را باید طبق معیارهای خودش بپذیریم. عیسی که تورات و نوشته‌های انبیا را تحقق می‌بخشید، از ما می‌خواهد که از ورطۀ خودمحوری بیرون بیاییم، و ما را فرا می‌خواند تا به نیازهای بشریت توجه نشان دهیم، چرا که این را محبت ایجاب می‌کند.

مطالعهٔ کتاب مقدس

لوقا ۱۶:‏۱۹ تا آخر

«توانگری بود که جامه از ارغوان و کتان لطیف به تن می‌کرد و همه‌روزه به خوشگذرانی مشغول بود. فقیری ایلعازَر نام را بر درِ خانۀ او می‌نهادند که بدنش پوشیده از جراحت بود. ایلعازَر آرزو داشت با خرده‌های غذا که از سفرۀ آن توانگر فرو می‌افتاد، خود را سیر کند. حتی سگان نیز می‌آمدند و زخمهایش را می‌لیسیدند. باری، آن فقیر مُرد و فرشتگان او را به جوار ابراهیم بردند. توانگر نیز مُرد و او را دفن کردند. امّا چون چشم در جهانِ مردگان گشود، خود را در عذاب یافت. از دور، ابراهیم را دید و ایلعازَر را در جوارش. پس با صدای بلند گفت: ”ای پدر من ابراهیم، بر من ترحم کن و ایلعازَر را بفرست تا نوک انگشت خود را در آب تَر کند و زبانم را خنک سازد، زیرا در این آتش عذاب می‌کشم.“ امّا ابراهیم پاسخ داد: ”ای فرزند، به یاد آر که تو در زندگی، از چیزهای نیکوی خود بهره‌مند شدی، حال آنکه چیزهای بد نصیب ایلعازَر شد. اکنون او اینجا در آسایش است و تو در عذاب. از این گذشته، میان ما و شما پرتگاهی هست؛ آنان که بخواهند از اینجا نزد تو آیند نتوانند، و آنان نیز که آنجایند نتوانند نزد ما آیند.“ گفت: ”پس، ای پدر، تمنا اینکه ایلعازَر را به خانۀ پدرم بفرستی، زیرا مرا پنج برادر است. او را بفرست تا برادرانم را هشدار دهد، مبادا آنان نیز به این مکان عذاب درافتند.“ ابراهیم پاسخ داد: ”آنها موسی و انبیا را دارند، پس به سخنان ایشان گوش فرا دهند.“ گفت: ”نه، ای پدر ما ابراهیم، بلکه اگر کسی از مردگان نزد آنها برود، توبه خواهند کرد.“ ابراهیم به او گفت: ”اگر به موسی و انبیا گوش نسپارند، حتی اگر کسی از مردگان زنده شود، مجاب نخواهند شد.

مزمور ۹۱:‏۱-‏۶ و ۱۴ تا آخر

آن که در مخفیگاه آن متعال قرار گزیند، زیر سایۀ قادر مطلق به سر خواهد برد. دربارۀ خداوند می‌گویم : «اوست پناه من و دژ من، خدای من که بر او توکل دارم.» به‌یقین، اوست که تو را از دام صیاد خواهد رهانید و از طاعون مرگبار. او تو را با پرهای خویش خواهد پوشانید، و زیر بالهایش پناه خواهی گرفت؛ امانت وی، تو را سِپَرِ محافظ خواهد بود. از خوف شب نخواهی ترسید، و نه از تیری که در روز می‌پرد؛ از طاعونی که در تاریکی راه می‌رود، بیم نخواهی داشت و نه از وبایی که در نیمروز هلاک می‌سازد. '


'خداوند می‌فرماید: «چون مرا دوست می‌دارد، او را خواهم رهانید؛ و چون نام مرا می‌شناسد، از او محافظت خواهم کرد. او مرا خواهد خواند و من او را اجابت خواهم کرد؛ در تنگی با وی خواهم بود؛ او را خواهم رهانید و عزّت خواهم بخشید. به عمر دراز، او را سیر خواهم کرد و نجات خویش را به او نشان خواهم داد.»'

ارمیا ۳۲:‏۱-‏۳الف و ۶-‏۱۵

این است کلامی که در سال دهمِ صِدِقیا پادشاه یهودا، که سال هجدهمِ نبوکدنصر بود، از جانب خداوند بر اِرمیا نازل شد. در آن هنگام، لشکر پادشاه بابِل اورشلیم را در محاصره داشت، و اِرمیای نبی در حیاط قراولان در کاخ پادشاه یهودا، در بند بود. زیرا صِدِقیا پادشاه یهودا او را به زندان افکنده و گفته بود: «چرا نبوّت می‌کنی و می‌گویی، ”خداوند چنین می‌فرماید: اینک من این شهر را به دست پادشاه بابِل تسلیم می‌کنم، و او آن را تسخیر خواهد کرد؛ '


'اِرمیا گفت: «کلام خداوند بر من نازل شده، گفت: ”اینک حَنَمئیل، پسرِ عموی تو شَلّوم، نزد تو می‌آید و می‌گوید: مزرعۀ مرا که در عَناتوت است بخر، زیرا حق بازخرید بر مبنای خویشاوندی با توست.“ پس همان‌گونه که خداوند فرموده بود، پسرعمویم حَنَمئیل در حیاط قراولان نزد من آمد و گفت، ”مزرعۀ مرا که در عَناتوت در قلمرو بنیامین است بخر، زیرا که حق مالکیت و بازخریدِ آن از آن توست؛ پس آن را برای خود بخر.“ آنگاه دانستم که این کلام از جانب خداوند است. «پس مزرعه‌‌ای را که در عَناتوت بود از پسرعمویم حَنَمئیل خریدم و بهای آن را که هفده مثقال نقره بود برایش وزن کردم. آنگاه قباله را امضا و مُهر کرده، شاهدان گرفتم و بهای آن را به نقره بر ترازو وزن کردم. سپس قبالۀ خرید را برداشتم، هم نسخۀ مَمهور را که حاوی مُفاد و شرایط بود، و هم نسخۀ باز را. و قبالۀ خرید را در حضور پسرعمویم حَنَمئیل و تمام شاهدانی که قبالۀ خرید را امضا کرده بودند، و نیز در برابر تمام یهودیانی که در حیاط قراولان نشسته بودند، به باروک پسر نیریا نوادۀ مَحسِیا دادم. ”خداوند لشکرها، خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: این قباله‌ها، یعنی نسخۀ مَمهور و نیز نسخۀ باز را بگیر و در ظرفی سفالین بگذار تا مدتی طولانی محفوظ بماند. زیرا خداوند لشکرها، خدای اسرائیل، چنین می‌فرماید: بار دیگر در این سرزمین خانه‌‌ها و مزرعه‌‌ها و تاکستانها خریداری خواهد شد.“ '

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.