“این آیات در واقع، بخش پایانی، اصلی و اولیۀ انجیل مرقس هستند. چنین پایانی، ناگهانی به نظر میرسد و چندان رضایتبخش نیست. ما دوست داریم ماجرا با تجمع پراحساس عیسی و یارانش خاتمه یابد، نه با ترس و پریشانی خاطر.
اما نکاتی هست که ممکن است از یاد ببریم. هیچکس شاهد رستاخیز عیسی نبود. البته کسانی بودند که ظهور شگفتانگیز عیسی در هفتههای بعدی را بارها به چشم دیدند. آنها شاهد شادیها، تعالیم، و آماده شدن برای آینده بودند. اما در خصوص خودِ رویدادی که مسیر تاریخ و ابدیت را تغییر داد، هیچچیز نمیدانیم.
مرقس، مانند نویسندۀ داستانی ترسناک، شواهد مربوط به رویدادی را که اتفاق افتاده بود، بیان میکند. اول اینکه آن سنگ به عقب غلتانده شده بود. سپس مرد جوانی که خبری داشت، خبری که باورنکردنی به نظر میرسید. شکی نیست که این همان مقبرهای بود که یوسف و آن زنان پیکر عیسی را در آن نهاده بودند. و آن مقبره اکنون خالی بود. اما برخلاف نویسندۀ داستانی ترسناک، اینها شواهد مربوط به یک مرگ ناگهانی نبودند، بلکه شواهد زندگیای ناگهانی. بخش پایانی انجیل مرقس، ما را با این سؤال رها نمیسازد که «چه کسی چنین کاری کرد؟»، بلکه «این شخص کیست؟».
پس چه نتیجهای میگیریم؟ در تاریکی شبانگاهی، در سکوت قبر، بدون هیچگونه اعلانی، بدون اینکه کسی تماشا کند، و بدون نیاز به کمک کسی، عیسی بهآرامی کاری را انجام داد که فقط خدا میتوانست انجام دهد. او از مردگان برخاسته بود.
“