پهنهٔ افق اورشلیم اندوه را به دل عیسی راه داده است. عیسی با نگاهکردن به شکوه معبد، تمول شهرکهای ثروتمند حومهٔ آن و وعدهٔ جایگاهش بهعنوان یک شهر، اشک میریزد. نه اشکی در سکوت، بلکه با دردی شدید، اندوهی که نمیتوان مهارش کرد. شهر و مردمش نتوانستهاند راه صلحی را که در عیسی ظهور کرده، بشناسند و اینک خونریزی، خشونت و ویرانی در انتظارشان است.
عیسی بر شهری سوگواری میکند که نه زندگی صلحآمیز تحت ظلم را درک کرده، نه ماهیت صلح حقیقی را، یعنی صلح با خدا، رابطهٔ درست میان خالق و مخلوق: شالوم. ناکامی قوم خدا در درک، تشخیص حضور خدا در میانشان و پیوستن به آن، به مرگ عیسی خواهد انجامید. همچنین به تخریب معبد درخشان و محاصرهٔ فاجعهبار اورشلیم بهدست روم در سال ۷۰ میلادی منجر خواهد شد.
در دل نبوت اندوهبار عیسی، رحم و اشتیاق را میتوان دید. عیسی در آستانهٔ رویارویی با طرد و تصلیب قریبالوقوع، برای شهر و مردمش میگرید تا شفا و کمال خود را در پیشگاه خدا بشناسند، تا همهٔ آنچه را که به ایشان ارائه شده، دریابند و نگه دارند؛ یعنی پادشاهی صلح را از حال تا ابدالآباد.