دشوار است که بخشهای معروف کتاب مقدس را بهطور تروتازه استنباط کنیم، چرا که آنها را بارهاوبارها شنیدهایم. مَثَل سامری نیکو قطعاً یکی از آنهاست. این مَثل تبدیل شده است به وجه مشخصهٔ واکنش به درد و رنج، وجه مشخصهای که به تشخیص همه، بهراستی و بهطور متمایز مختص مسیحیت است. کار آن مرد سامری بهدور از مکر و ریا بود. او برخلاف آن فقیه، نیازی به تبرئهٔ خود نداشت. انگیزهٔ او دلسوزی محض بود. در آن لحظه که با شفقت و دلسوزی دست به کار شد، ضرر و زیانهای ناشی از این عمل را سبک و سنگین نکرد، کاری که آن کاهن و آن لاوی بههنگام عبور از آنجا انجام دادند. واکنش او مستقیم و انساندوستانه بود. چنین دلسوزی و شفقتی نمیتواند جعلی و تقلبی باشد، چرا که از دل بر میخیزد.
اما در حکایتی که عیسی بیان فرمود، حقیقتی بالاتر از صرفاً سرمشقی از محبت مسیحی نهفته است. رحمتی که آن سامری نشان داد، رحمت بیحدّوحَصر خدا را منعکس میسازد. واکنش آنی و خودجوش مرد سامری نسبت به نیازهای بشری، عمق دل خدا را آشکار میکند. این نکته که وی یک یهودی راستدین نبود، به درک مقصود مَثل کمک میکند. محبت خدا محدود به کسانی نیست که پیرو اعتقادات یا آیینهای «درست» هستند. هر بار که شفقت و دلسوزی برای درد و رنج منجر به تسکین آن شود، محبت خدا در آن لحظه نمایان است. این داستان ما را فرا میخواند تا دل خود را بیازماییم. ما همگی میتوانیم برای آنانی که در نیازی بدیهی هستند، دل بسوزانیم. اما آیا قدمی هم برای رفع آن نیاز بر میداریم؟