در این متن، خادم پیش از هر چیز به سلاح تشبیه شده است؛ سلاح خدا. خادم «چون شمشیر تیز»، بهطور خطرناکی پنهان، زیر سایۀ دست خدا است و همچون «تیرِ صیقلخورده» پنهان در ترکش خداست تا فرا رسیدن زمانش (آیۀ ۲).
سلاح خدا بودن، سرنوشت خادم از رَحِم مادر است. رَحِم تصویر دیگری برای مکان پنهان کردن و زمینهسازی است، همچون دست و ترکش. در هر سه مورد، خادم نهفته منتظر برآمدن در جهانی بیخبر است.
سپس متن در چرخشی خارقالعاده این سلاح- خادم- را به چیزی کاملاً دور از انتظار تبدیل میکند؛ نور (آیۀ ۶). سلاح خدا برکشیده از زیر سایۀ دست، بیرون آمده از ترکش، خارج شده از رَحِم، قصد خونریزی ندارد بلکه قصدش تابیدن است.
اگر هنوز سخن گفتن از سلاح بودنِ خادم مفهومی داشته باشد، هدف این سلاح، تاریکی و ناامیدیای است که مردمان بسیاری در آن محبوساند. وقتی این سلاح به هدف بزند، تأثیرش چه خواهد بود؟ «پادشاهان خواهند دید» (آیۀ ۷)؛ و هرچه در تاریکی است، قابل دیدن خواهد شد. وقتی این سلاح به هدف بزند، زخمی پدید میآورد که همانا بینش است. ما امروز چگونه میتوانیم خادم خدا باشیم، ابزار نور در دست خدا باشیم. به کمک فیض او کدام تاریکی را میتوانیم روشن کنیم؟