گناهِ نخست، پیامدهایی داشت. الگوی زیادهخواهی و فریبکاری که با آدم و حوا آغاز شده بود، به پسرشان قائن به ارث رسید که هابیلِ بیگناه را کشت. ابراز بیعلاقگی خدا به هدیۀ قائن، محرک سقوط او شد، اما این نپذیرفتن همچون آزمایشی ظاهر میشود؛ چنانکه خدا میگوید قائن هنوز میتوانست جایگاه خود را نزد خدا بازیابد، اگر بر وسوسۀ گناه چیره میشد. لیکن قائن نمیتواند شکیبا و خویشتندار باشد. قتل خشونتآمیز هابیل، طبیعت حقیقی او را آشکار میکند. مجازات او نیز چون والدینش تبعید است. زیان او حتی از زیان آنان بزرگتر است، زیرا او هم ارتباطش را با زمین از دست داد، هم احساس حضور خدا را. با این همه، او مخلوق خداست و بهرغم همه چیز، «نشان قائن» حفاظ اوست.
داستانهای آغازین کتاب پیدایش جذابند، زیرا به لحاظ روانی حقیقت دارند. داستان قائن از منظر انسانی پذیرفتنی است و قابلیت ما را برای خودویرانگری بازتاب میدهد. قائن، گمشده، تبعیدی و لبریز از نفرت از خود است، اما خدا هنوز به فکر اوست و از او مراقبت میکند. هر چند که هدف خدا اکنون در مسیر تازهای پیش میرود. آدم و حوا فرزند دیگری به دنیا میآورند. تولد شِیث نشان شروعی تازه است. خدا از ما ناامید نمیشود، چه از تکتک ما و چه از نوع بشر.
دعای امروز
ای پدر ازلی
که در تعمید عیسی
آشکار کردی که او پسر توست،
و او را با روحالقدس تدهین کردی؛
به ما که از آب و روح تولد دوباره یافتیم، عطا کن
تا به خواندگی خود به عنوان فرزندخواندگان تو وفادار باشیم،
در پسرت و خداوند ما عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
پیدایش ۴:۱-۱۶، ۲۵-۲۶
پس از آن آدم با زنش حوا همخواب شد و او آبستن شده پسری زایید. حوا گفت: «خداوند پسری به من بخشیده است.» بنابراین اسم او را قائن گذاشت. حوا بار دیگر آبستن شد و پسری زایید و اسم او را هابیل گذاشت. هابیل چوپان و قائن کشاورز شد. پس از مدّتی قائن مقداری از محصول خود را به عنوان هدیه نزد خدا آورد. هابیل هم اولین برهٔ گلّهٔ خود را آورد و قربانی کرد و بهترین قسمت آن را به عنوان هدیه به خدا تقدیم نمود. خداوند از هابیل و هدیهٔ او خشنود گشت، امّا قائن و هدیهٔ او را قبول نکرد. قائن از این بابت خشمگین شد و سر خود را به زیر انداخت. خداوند به قائن فرمود: «چرا خشمگین شدی و سر خود را به زیر انداختی؟ اگر رفتار تو خوب بود، قربانی تو قبول میشد. ولی اگر خوب نباشد، گناه نزدیک در، در کمین توست و میخواهد بر تو مسلّط گردد. امّا تو باید او را مغلوب کنی.» بعد، قائن به برادرش هابیل گفت: «بیا با هم به مزرعه برویم.» وقتی در مزرعه بودند، قائن به برادرش حمله کرد و او را کشت. خداوند از قائن پرسید: «برادرت هابیل کجاست؟» او جواب داد: «نمیدانم. مگر من نگهبان برادرم هستم؟» خداوند فرمود: «چهکار کردهای؟ خون برادرت از زمین برای انتقام نزد من فریاد میکند. الآن در روی زمین، ملعون شدهای و زمین دهان خود را باز کرده تا خون برادرت را که تو ریختی، بنوشد. وقتی زراعتکنی، زمین دیگر برای تو محصول نخواهد آورد و تو در روی زمین پریشان و آواره خواهی بود.» قائن به خداوند عرض کرد: «مجازات من بیشتر از آن است که بتوانم آن را تحمّل کنم. تو مرا از کار زمین و از حضور خود بیرون کردهای. من در جهان آواره و بیخانمان خواهم بود و هرکه مرا پیدا کند، مرا خواهد کشت.» خداوند فرمود: «نه، اگر کسی تو را بکشد، هفت برابر از او انتقام گرفته خواهد شد» پس خداوند نشانهای بر قائن گذاشت تا هرکه او را ببیند، او را نکشد. قائن از حضور خداوند رفت و در سرزمینی به نام سرگردان که در شرق عدن است، ساکن شد. آدم و زنش صاحب پسر دیگری شدند. آدم گفت: «خدا به جای هابیل، پسری به من داده است.» پس اسم او را شیث گذاشت. شیث دارای پسری شد که اسم او را انوش گذاشت. و از این موقع بود که مردم پرستش نام خداوند را آغاز کردند.'
مزمورهای ۶۷ و ۷۲
خدایا بر ما رحم کن و ما را برکت بده و نور روی خود را بر ما بتابان. تا همهٔ مردم راه تو را بشناسند و قدرت نجاتبخش تو، بر همهٔ ملّتها آشکار گردد. تا ای خدا، تمام مردم تو را بپرستند و ستایش کنند. تا تمام ملّتها شادمان باشند و از خوشی بسرایند، زیرا که تو مردم را با عدالت داوری میکنی و آنها را هدایت مینمایی. تا ای خدا، تمام مردم تو را بپرستند و ستایش کنند. زمین محصول خود را به بار آورده است و خدا، خدای ما، ما را برکت داده است. خدا ما را برکت داده است، که همهٔ مردم، در همهجا او را احترام نمایند.'
'خدایا، به پادشاه بیاموز که با انصاف تو داوری نماید و انصاف خود را به او عطا فرما، تا بر قوم تو با عدالت و انصاف حکومت کند و مظلومان را با انصاف دادرسی نماید. آنگاه در سراسر مملکت، کامیابی و عدالت به بار خواهد آمد. تا فقیران با انصاف داوری شوند و حاجت نیازمندان برآورده گردد و ظالمان نابود گردند. باشد که قوم تو تا زمانی که آفتاب میدرخشد و ماه در آسمان است پیوسته تو را پرستش نمایند. پادشاه مانند بارانی باشد که بر مزارع میبارد و همچون رگباری که زمین را سیراب میکند. در دوران او عدالت و راستی رشد و نمو کند و صلح و کامیابی تا ماه در آسمان باقی است، برقرار باشد. دامنهٔ فرمانروایی او از دریا تا دریا و از رود فرات تا دورترین نقطهٔ جهان باشد. دشمنانش در برابر او زانو زنند و در مقابل او به خاک بیفتند. پادشاهان اسپانیا و جزایر و همهٔ سلاطین شبا و سبا برای او هدایا بیاورند. تمام پادشاهان در حضور او تعظیم نمایند و همهٔ ملّتها او را خدمت کنند. وقتی نیازمندان تقاضا کنند، آنها را کمک میکند و مسکینانی را که بیکساند، یاری مینماید. بر ضعیفان و نیازمندان رحم میکند و آنها را نجات خواهد داد. آنها را از ظلم ظالم و از شر بدخواهان میرهاند، زیرا زندگی آنها در نظرش گرانبهاست. عمر پادشاه دراز باد! طلای شبا نصیب او گردد. دعای خیر بدرقهٔ راهش، و برکات خدا شامل حالش باد. باشد که بذر فراوان بر زمین باشد؛ باشد که کوهها از محصول پوشانیده شوند، و مانند لبنان سرشار از میوه شوند، همانطور که چمنها پُر از علف و سبزه هستند، شهرهایش پُر از جمعیّت باشند. نام او تا ابد پاینده و شهرتش همچون آفتاب برقرار باد. همهٔ مردم از او برکت ببینند و او را متبارک خوانند. متبارک باد خداوند، خدای اسرائیل! او یگانه خدایی است که کارهای شگفتانگیز انجام میدهد. نام مجید او تا ابد متبارک باد. شکوه و جلال او سراسر جهان را فرا گیرد. آمین! آمین! '
متی ۲۲:۱۵-۳۳
آنگاه فریسیان نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش به دام بیندازند. آنها چند نفر از پیروان خود را به اتّفاق عدّهای از هواداران هیرودیس به نزد عیسی فرستاده گفتند: «ای استاد، ما میدانیم که تو مرد راستگویی هستی. چون به ظاهر انسان توجّهی نداری و راه خدا را بدون بیم و هراس از انسان، با راستی تعلیم میدهی، پس به ما بگو عقیدهٔ تو در این باره چیست؟ آیا دادن مالیات به امپراتور روم جایز است یا نه؟» عیسی به نیرنگ آنان پی برد و به آنان فرمود: «ای ریاکاران، چرا میخواهید مرا امتحان کنید؟ سکّهای را که با آن مالیات خود را میپردازید به من نشان دهید.» آنها یک سکّهٔ نقره به او دادند. عیسی پرسید: «این تصویر و عنوان مال کیست؟» آنها جواب دادند: «مال قیصر.» عیسی به آنان فرمود: «پس آنچه را که مال قیصر است به قیصر و آنچه را که مال خداست به خدا بدهید.» آنها که از این پاسخ مات و مبهوت مانده بودند، از آنجا بلند شده رفتند و عیسی را تنها گذاشتند. همان روز صدوقیان که منکر رستاخیز مردگان هستند نزد او آمدند و از او سؤال نمودند: «ای استاد، موسی گفته است که هرگاه شخصی بدون فرزند بمیرد برادرش باید با زن او ازدواج کند و برای او فرزندانی به وجود آورد. باری، در بین ما هفت برادر بودند، اولی ازدواج کرد و قبل از آنکه دارای فرزندی شود، مُرد و همسر او به برادرش واگذار شد. همینطور دومی و سومی تا هفتمی با آن زن ازدواج کردند و بدون فرزند مُردند. پس در روز قیامت آن زن همسر کدامیک از آنها خواهد بود زیرا همهٔ آنان با او ازدواج کرده بودند؟» آن زن هم بعد از همه مرد. عیسی جواب داد: «شما در اشتباهید! نه از کلام خدا چیزی میدانید و نه از قدرت او! در روز رستاخیز کسی نه زن میگیرد و نه شوهر میکند، بلکه همه در آن عالم مانند فرشتگان آسمانی هستند. امّا در خصوص رستاخیز مردگان، آیا نخواندهاید که خود خدا به شما چه فرموده است؟ او فرموده است: 'من خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب هستم.' خدا خدای مردگان نیست، بلکه خدای زندگان است.» مردم که این را شنیدند، از تعالیم او مات و مبهوت شدند.