نان روزانه

در دنبالۀ داستان یوسف می‌بینیم که برادران او جا گذاشته شدند تا با عواقب اعمال‌شان روبه‌رو شوند. در اینجا می‌توانیم شمه‌ای از رنج و شکنجه‌ای را که برادران یوسف تحمل کرده بودند درک کنیم. آنها عمیقاً از احساس گناه رنج می‌بردند: انگار که آنها از آن زمان منتظر این لحظۀ تقاص‌پس‌دادن بودند. گفتۀ پراضطراب رئوبین، یعنی «آیا به شما نگفتم…» با پاسخی روبه‌رو نمی‌شود، چرا که در گذشته، بارها میان برادران مطرح شده بود. آنها داشتند مسئولیت گناه مشترک‌شان را به‌عهده می‌گرفتند، ولی تصور هم نمی‌کردند که آن مقام عالی‌رتبۀ خارجی صحبت‌هایشان را درک می‌کند.
توجه به‌طور خلاصه، دوباره به‌سوی یوسف بازمی‌گردد که گریان است. او مدت‌ها منتظر شنیدن این سخنان بود: اینکه فراموش نشده، برادرانش پشیمان هستند و با خوشحالی و بدون عذاب وجدان، به‌دنبال زندگی خود نرفته‌اند. قدرت، ابهت و همسر و فرزندان جدید یوسف برای ساختن هویت جدید او کافی نبود. او برای این کار، به محبت یک برادر نیاز داشت.

مشکل می‌توان گفت که آیا این تمایل به انتقام یا نوعی احساس ناامنیِ ته‌نشین‌شده در اعماق وجود یوسف بود که باعث طولانی‌شدن اضطراب و تأخیر در آشکار‌کردن هویت حقیقی‌اش گردید. اما امتحانی که او برای برادرانش در نظر گرفت، نشان‌دهندۀ حالت دوم است: آیا آنها اکنون که به آنچه می‌خواستند رسیده‌اند، شمعون را رها خواهند کرد؟ آیا آنها با او همان رفتاری را می‌کنند که با یوسف کردند؛ یعنی مانند چیزی دورانداختنی؟ یا وفاداری را به طریقی مشکل فراگرفته‌اند؟

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.