نان روزانه

کلام امروز: متی ۲۶‏:‏۱‏-‏۱۶ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزمور۹۸مزمور۹۹پیدایش ۱۱‏:‏۲۷ - ۱۲‏:‏۹

متی برخلاف دیگر روایت‌های موازی در اناجیل از این واقعه، نه از نام این زن صحبتی به میان می‌آورد (برخلاف یوحنا ۱۲‏:‏۱‏-‏۸)، نه هیچ اطلاعاتی در مورد وضعیت اجتماعی یا اخلاقی او در آن جامعه می‌دهد (برخلاف لوقا ۷‏:‏۳۶‏-‏۵۰). او فقط «زنی» بود که وارد خانهٔ شمعون جذامی در بِیت‌عَنْیا شد و عطری گران‌بها را بر سر عیسی ریخت. عکس‌العمل تلخ شاگردان می‌تواند نشان‌دهندهٔ ناراحتی آنان از جنبه‌های مختلف باشد: شاید نزدیکی و احساس صمیمیت یک زن با عیسی، در کنار نگرانی آنان برای اسراف‌کاری ظاهری آن زن، در‌حالی‌که می‌دانستند عیسی حقیقتاً به فکر فقیران و طردشدگان است، باعث عصبانیت آنها شده بود. پاسخ عیسی اشتباه پیروانش را به آنان گوشزد کرد. اگرچه این زن رفتاری بی‌پروا از خود نشان داده بود و ممکن بود از علت آن نیز آگاهی نداشته باشد، اما عیسی با صراحت گفت که آن زن با تدهین و آماده‌کردن او برای تدفین، «کاری نیکو» در حقش انجام داده بود- و شاگردان نیز نباید او را سرزنش می‌کردند.
زمانی که رابطهٔ خودمان را با مسیح در نظر می‌گیریم، متوجه خواهیم شد که این بخش سؤالات چالش‌‌برانگیزی را در مقابل ما قرار می‌دهد. آیا ما برای بارش فراوان محبت خدا ارزش قائل می‌شویم؟ و در مقابل آن همه نعمت، بهترین زمان و بیشترین میزان توجه، محبت و تعهدمان را تقدیم او می‌کنیم؟ یا آن‌قدر حواس‌مان درگیر روزمرگی‌هاست که در انتها، دیگر چیز باارزشی برای تقدیم به او نداریم؟ آیا آماده‌ایم تا «نخست در پی پادشاهی خدا و عدالت او» باشیم (متی ۶‏:‏۳۳)؟ آیا می‌خواهیم زندگی‌مان به‌شکلی تغییر کند که اولویت‌ها و دیدگاه خدا، نه دیدگاه خودمان، را منعکس سازد؟

دعای امروز

ای خدای قادر مطلق،
که پسرت با آیات و معجزات آشکار شد
هم او که شگفتی حضور نجات‌بخش توست:
قوم خویش را با فیض آسمانی‌ات تازه ساز،
و با قدرت مهیب خویش، ما را در ضعف‌های‌مان حفظ فرما؛
به‌واسطهٔ پسر تو و خداوندمان عیسای مسیح
که زنده است و با تو حکومت می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
یک خدا، حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

متی ۲۶‏:‏۱‏-‏۱۶

چون عیسی همۀ این سخنان را به پایان رسانید، به شاگردان خود گفت: «می‌دانید که دو روز دیگر، عید پِسَخ فرا می‌رسد و پسر انسان را تسلیم خواهند کرد تا بر صلیب شود.» پس سران کاهنان و مشایخ قوم در کاخ کاهن اعظم که قیافا نام داشت، گرد آمدند و شور کردند که چگونه با حیله، عیسی را دستگیر کنند و به قتل رسانند. ولی می‌گفتند: «نه در ایام عید، مبادا مردم شورش کنند.» در آن هنگام که عیسی در بِیت‌عَنْیا در خانۀ شَمعون جذامی بود، زنی با ظرفی مرمرین از عطر بسیار گرانبها نزد او آمد و هنگامی که عیسی بر سر سفره نشسته بود، عطر را بر سر او ریخت. شاگردان چون این را دیدند به خشم آمده، گفتند: «این اِسراف برای چیست؟ این عطر را می‌شد به بهایی گران فروخت و بهایش را به فقرا داد.» عیسی متوجه شده، گفت: «چرا این زن را می‌رنجانید؟ او کاری نیکو در حق من کرده است. فقیران را همیشه با خود دارید، امّا مرا همیشه نخواهید داشت. این زن با ریختن این عطر بر بدن من، در واقع مرا برای تدفین آماده کرده است. براستی به شما می‌گویم، در تمام جهان، هر جا که این انجیل موعظه شود، کار این زن نیز به یاد او بازگو خواهد شد.» آنگاه یهودای اَسخَریوطی که یکی از دوازده شاگرد بود، نزد سران کاهنان رفت و گفت: «به من چه خواهید داد اگر عیسی را به شما تسلیم کنم؟» پس آنان سی سکۀ نقره به وی پرداخت کردند. از آن هنگام، یهودا در پی فرصت بود تا عیسی را تسلیم کند.

مزمور۹۸

برای خداوند سرودی تازه بسرایید، زیرا کارهای شگفت کرده است! دست راست و بازوی قدوسش نجات را برای او به عمل آورده است. خداوند نجات خود را اعلام فرموده، و عدالت نجاتبخش خویش را در نظر قومها آشکار ساخته است. او محبت و وفاداری خود را نسبت به خاندان اسرائیل به یاد آورده است؛ همۀ کرانهای زمین نجات خدای ما را دیده‌اند. ای تمامی زمین، برای خداوند فریاد شادمانی سر دهید! بانگ برآورید! هلهله کنید! بسرایید! خداوند را با چنگ بسرایید، با چنگ و با آوای نغمات. با کَرِناها و آوای سُرنا، به حضور یهوه پادشاه بانگ شادی برآورید! دریا و هر چه در آن است بخروشد؛ جهان و همۀ ساکنان آن! نهرها دستک زنند، و کوهها فریاد شادمانی سر دهند، در حضور خداوند، زیرا که برای داوری زمین می‌آید. او جهان را به عدالت داوری خواهد کرد، و قومها را به انصاف.

مزمور۹۹

خداوند پادشاهی می‌کند، پس قومها بلرزند! خداوند در میان کَروبیان بر تخت نشسته است، پس زمین به لرزه درآید! خداوند در صَهیون بزرگ است، و بر تمامی قومها متعال. باشد که نام عظیم و مَهیب تو را بستایند! او قدوس است! پادشاه در اقتدار خویش، عدالت را دوست می‌دارد؛ تو مساوات را برقرار کرده‌ای، و عدالت و انصاف را در یعقوب به عمل آورده‌ای. یهوه خدای ما را برافرازید، و در قدمگاه او پرستش کنید، که او قدوس است! موسی و هارون از کاهنانش بودند، و سموئیل، از خوانندگانِ نام او. خداوند را خواندند و او ایشان را اجابت فرمود. در ستون ابر با ایشان سخن گفت؛ و آنان شهادات او را نگاه داشتند، و فریضه‌ای را که بدیشان عطا فرمود. ای یهوه، خدای ما، تو ایشان را اجابت فرمودی! تو آنان را خدایی آمرزنده بودی، اما از کردار بدشان انتقام کشیدی! یهوه، خدای ما را برافرازید، و در کوه مقدسش پرستش کنید! زیرا یهوه خدای ما قدوس است!

پیدایش ۱۱‏:‏۲۷ - ۱۲‏:‏۹

این است تاریخچۀ نسل تارَح: تارَح، اَبرام و ناحور و هاران را آورد، و هاران لوط را آورد. هاران نزد پدر خود تارَح، در زادگاه خویش، اورِ کَلدانیان، درگذشت. اَبرام و ناحور زن اختیار کردند. نام زن اَبرام سارای، و نام زن ناحور مِلکَه بود، دخترِ هاران، که پدر مِلکَه و یِسکَه بود. و اما سارای نازا بود و فرزندی نداشت. تارَح پسر خود اَبرام، و نوۀ خود لوط، پسر هاران، و عروس خود سارای، همسر پسرش اَبرام را برگرفت، و ایشان با هم از اورِ کَلدانیان به در آمدند تا به سرزمین کنعان بروند، ولی چون به حَران رسیدند، در آنجا اقامت گزیدند. روزهای زندگانی تارَح دویست و پنج سال بود، و تارَح در حَران درگذشت.
خداوند به اَبرام گفته بود: «از سرزمین خویش و از نزد خویشان خود و از خانۀ پدرت بیرون بیا و به سرزمینی که به تو نشان خواهم داد، برو. از تو قومی بزرگ پدید خواهم آورد و تو را برکت خواهم داد؛ نام تو را بزرگ خواهم ساخت و تو برکت خواهی بود. برکت خواهم داد به کسانی که تو را برکت دهند، و لعنت خواهم کرد کسی را که تو را لعنت کند؛ و همۀ طوایف زمین به واسطۀ تو برکت خواهند یافت.» پس اَبرام، چنانکه خداوند بدو فرموده بود، روانه شد؛ و لوط نیز همراه او رفت. اَبرام هفتاد و پنج ساله بود که از حَران بیرون آمد. او همسر خود سارای، برادرزادۀ خود لوط، و همۀ اموالِ اندوختۀ خویش را با اشخاصی که در حَران به دست آورده بودند، برگرفت و به مقصد سرزمین کنعان به‌راه افتاد، و به کنعان رسید. اَبرام در آن سرزمین تا محل بلوطِ مورِه، در شِکیم، پیش رفت. در آن زمان، کنعانیان در آن سرزمین بودند. آنگاه خداوند بر اَبرام ظاهر شد و فرمود: «به نسل تو این سرزمین را می‌بخشم.» پس در آنجا برای خداوند، که بر او ظاهر شده بود، مذبحی ساخت. سپس از آنجا به ناحیۀ کوهستانی که در شرق بِیت‌ئیل است کوچ کرد و خیمۀ خویش را بر پا داشت، به گونه‌ای که بِیت‌ئیل به جانب غرب و عای به جانب شرق آن بود. او در آنجا مذبحی برای خداوند ساخت و نام خداوند را خواند. سپس اَبرام از محلی به محل دیگر کوچ کرده، به سوی نِگِب پیش رفت.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.