نکتۀ مهم این مَثَل معمولاً نادیده گرفته میشود. این مَثَل دربارۀ این است که چگونه پسرِ انسان در زمان بازگشت خود، در مورد «همۀ قومها» داوری خواهد کرد؛ یعنی کسانی که خدای قوم اسرائیل یا مسیح او را نمیشناسند. داوری آنان بر اساس «آنچه برای یکی از کوچکترین برادران» عیسای مسیح کردهاند، خواهد بود (آیۀ ۴۰). آنان مسیح را نمیشناسند، اما قوم مسیح را در میان خود خواهند داشت؛ اگر آنها مثل شائول تارسوسی، به قوم خداوند آزار برسانند، به خود او آزار رساندهاند، اما اگر آنان را خدمت کنند، بیآنکه بدانند، خداوند را خدمت کردهاند.
اگر کسانی که خداوند را نمیشناسند، بر اساس رفتارشان با محبوبان او داوری خواهند شد، چقدر انتظار خداوند از کسانی که او را میشناسند بیشتر خواهد بود؛ یعنی آنانی که میدانند خدا چه محبت عظیمی نه تنها برای ایمانداران، بلکه برای تمام بشریت داشته و چه قدر به نیازها و مشقات همه اهمیت میدهد؟
مشکل آنجاست که وقتی خودمان را با این معیار، محک میزنیم، خط معیار در این مَثَل که گوسفندان و بزها را از هم جدا میکند، از میان زندگی ما نیز میگذرد و ما را در آنِ واحد در هر دو طرف آن قرار میدهد. بهراستی، ما بیشتر شبیه به گوسفندان این مَثَل هستیم یا بزهای آن؟