مگر خدایان بابل پیروز نشدند؟ مردم یهودا به خدای خود، یهوه، اعتماد کردند که نجاتشان دهد، و او آنها را ناامید کرده بود. خدای آنها یا ضعیف بود یا بیرحم و ایمانشان نیز آیندهای نخواهد داشت.مصیبتها قویترین ایمان را نیز به چالش میکشند. وقتی میبینیم خدا اجازه داد مصیبتهای مختلف بر مردم یهودا نازل شوند، ممکن است با آنها احساس همدردی کنیم، اما اشعیا پاسخی برای این مسئله داشت.
«آیا ندانسته و نشنیدهاید؟» پرسشها یکی بعد از دیگری روی هم تلنبار میشوند. چه کسی جهان را ساخته؟ چه کسی هنوز بر جهان حکم میراند؟ ممکن است اینطور به نظر برسد که خدایان بابل بر سر کارند، اما همانطور که اشعیا نیز میگوید، این اصلاً حقیقت ندارد. خدایان بابل چیزی به جز تکههایی از چوب و روکش فلزی و ساختۀ دست بشر نبودند و هیچ ادراک و قدرتی نداشتند.
این نوعی لفاظی ماهرانه بود. هیچ منطقی در این استدلال وجود نداشت. نویسنده هیچ مدرکی دال بر اینکه خدای اسرائیل هنوز حاکم است، ارائه نکرد، بلکه در عوض، به ایمان باستانی مردم متوسل شد: «آیا از ابتدا به شما خبر داده نشده است؟» این نبی به خاطرۀ خدایی دستاندرکار و فعال متوسل شد که قوم خود را نجات میدهد؛ خاطرهای که در اعماق وجود قوم، ریشه داشت.
زمانی که جهان اطراف ما در آشوب است، زمانی که منطق میگوید: خدا از ما دست کشیده، تخیل میتواند حس شگفتی در مورد خدا را باز یابد؛ خدایی که تمام کائنات را تنها با فراخواندن، بهوجود آورده و اکنون نیز مانند آن دوران میپرسد: «مرا با که قیاس میکنید، تا با او برابر باشم؟»