وسوسۀ عیسی
آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسهاش کند. متی ۴: ۱
عیسی بلافاصله بعد از تجربۀ باشکوه تعمیدش روزه گرفت و با هدایت روحالقدس به بیابان رفت بنابراین این دو واقعه، ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر پیدا میکنند. پس از فرود آمدن روحالقدس همچون کبوتری بر عیسی، ندایی آسمانی خشنودی خدا از پسر محبوب خویش را اعلام میکند. با این اعلامِ الوهیت و خشنودی پدر، عیسی برای آغاز خدمت قدم پیش میگذارد اما قبل از آن، لازم است عیسی مورد آزمایش قرار گیرد. او در بیابان صدایی متفاوت از ندای آسمانی پدر را میشنود، صدایی که قصد دارد با به زیر سؤال بردن مقام آسمانی او، در دلش نسبت به جایگاهش نزد پدر تردید ایجاد کند. ابلیس، با تمام قوا در صدد است که عیسی در انجام ماموریتش همچون قوم بنیاسرائیل با شکست روبرو شود.
قوم بنیاسرائیل نیز پس از خروج از سرزمین مصر و عبور از آبهای دریای سرخ به مدت چهل سال در بیابان دچار سرگردانی شدند. آنان بارها آزمایش و تجربه شدند، اما بر خلاف عیسی که حقیقت کلام خدا را برتر از هر مشاهده و تجربۀ شخصی خود قرار میداد، بنیاسرائیل به هنگام آزمایش با ابلیس همسو شده، انگشت اتهام خویش را بسوی خدا دراز میکردند.
لیکن، عیسی بهخوبی آگاه بود که در انجام ماموریت الهی، توجه به محدودیت انسانی و اجتناب از بکار بردن قدرت الهی برای رفع نیازها و اهداف شخصی، لازمۀ کار اوست، در غیر اینصورت ابلیس قادر میشد او را از انجام ماموریتش منحرف کند. به همین خاطر، او برای رفع گرسنگی خویش سنگها را نان نساخت، و برای اطمینان از محافظت پدر نیازی به پایین افکندن خود از فراز معبد ندید، بلکه او بر کلام خدایی اعتماد کرد که فراهم آورندۀ نان است و حافظ جان محبوب خویش در زمان لازم. پسر خدا میدانست که تنها راه انجام مقصود پدر عبور از مسیر درد و رنج است. بدینگونه، هیچیک از ترفندهای ابلیس بر او کارگر نیفتاد.
بجاست که ما نیز در پیروی عیسی، همچون او بر مراقبت و محافظت پدر آسمانی خود ایمان داشته باشیم، درد و رنج را قسمتی از فرآیند رشد خود و موقعیتی برای اعلام وفاداری به خدا محسوب کنیم، و همچون عیسی بدانیم که ابلیس حتی اگر حقیقت را بیان کند، قصدی جز به انحراف کشیدن ما از مقصود خدا ندارد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
متی ۴: ۱
آنگاه روح، عیسی را به بیابان هدایت کرد تا ابلیس وسوسهاش کند.
*متی ۴: ۱ – ۱۱
*اول قرنتیان ۱۵: ۴۵ - ۴۹
۴۵چنانکه نوشته شده است: «انسانِ اوّل، یعنی آدم، موجود زنده گشت»؛ آدمِ آخر، روحِ حیاتبخش شد. ۴۶ولی روحانی اوّل نیامد بلکه طبیعی آمد، و پس از آن روحانی. ۴۷انسانِ اوّل از زمین است و خاکی؛ انسانِ دوّم از آسمان است. ۴۸هرآنچه انسان خاکی واجد آن بود، در خاکیان نیز وجود دارد؛ و هرآنچه انسان آسمانی داراست، در آسمانیان نیز یافت میشود. ۴۹و همانگونه که شکل انسان خاکی را به خود گرفتیم، شکل انسان آسمانی را نیز به خود خواهیم گرفت.