مهم است بهیاد داشته باشیم که این ماجرای کوتاه در مورد مریم و مارتا در این پسزمینه قرار دارد که عیسی عزم خود را جزم کرده بود تا به اورشلیم برود. در پس این متن، حالت فوری و عاجلی نهفته است که وقتی ماجرا از چارچوبش بیرون کشیده میشود، معمولاً مورد توجه قرار نمیگیرد. نکتهٔ مهم این است که مصائب مسیح پیش رویش قرار داشت. این امر کمک میکند تا واکنش عیسی به این دو خواهر معقول بهنظر برسد، در غیر این صورت، غیرمنصفانه جلوه خواهد کرد. هرچه نباشد، این مارتا بود که عیسی را به خانهٔ خود دعوت کرده بود، همان مارتا که مشغول کارهای خانه بود، حال آنکه مریم به کلام خداوندگار گوش میسپرد. داوری یا قضاوت عیسی به معنی محکومساختن کار مارتا نبود، بلکه بیشتر تذکری بود دربارهٔ آشفتگی ذهنی او. او ترجیح داده بود درگیر امور ضروری شود، اما شاید اموری که بهطور مطلق حیاتی نبودند، یا شاید هم مشغول انجام وظیفه بود و نه صرف اوقاتی گرانبها برای گوشسپردن به سخنان خداوندگار. اما مریم ارزش آن لحظات را تشخیص داد، و شاید هم پی برده بود که چنین موقعیتی دیگر پیش نخواهد آمد.
میتوان تصور کرد که عیسی در مورد رنجهای قریبالوقوع و مرگ خود با مریم سخن میگفت، و نیز دربارهٔ نیاز شاگردانش به جانفشانی. شاید این همان نکتهای بود که مارتا نمیتوانست تحمل کند. اما او در این زمینه تنها نیست. ما همگی در دعوت عیسی برای برداشتن صلیب خود در «هر روز» و پیروی از او، دچار تردید و دودلی میشویم (لوقا ۹:۲۳). امروز چه مقدار از برنامهٔ روزانهمان را بهگونهای محاسبه کردهایم تا از اموری که واقعاً اهمیت دارند، اجتناب کنیم؟