در این متن نکات بسیاری هست اما قلب آن دربارۀ تنشی میان تلاش و جلال است، تنشی که با پرده برداشتن از یک راز رفع میشود. در نامه به کولسیان پولس بارها از تصویر رازی پنهان استفاده میکند که سرانجام در مسیح آشکار میشود. بیشتر مفسران معتقدند که کلیسای کولسی در معرض خطر پیروی شکلی از تعالیم ناستیکی (گنوسی) بود، نوعی از نخبهگرایی، مذهبی روشنفکرانه و پیچیده که در آن فقط خبرگان متخصص یا کارشناسان واقعی میتوانستند پردهها را بدرند، مراتب را پشت سر بگذارند و در نهایت تا گنوسیس یا معرفت پنهان یا دانش حقیقی اوج گیرند.
پاسخ پولس همچون برخی معلمان کممایه که در مجامع درصدد توجیه معجزات برمیآیند، اسطورهزدایی یا رمززدایی از ایمان نیست. نه، او تأیید میکند که «آن راز… » در میان بوده و «اکنون… آشکار شده است». او به رمززدایی نمیپردازد، بلکه اصلی را تعمیم میبخشد! زیرا آن راز دور و دستنیافتنی نیست. نباید صعود کنید تا به آن دست یابید؛ آن راز از پیش در شماست، زیرا مسیح در شماست! هیچکس محروم نیست، و هیچکس نیز نخبه نیست؛ همه به «تمامی حکمت» دسترسی دارند.
ممکن است ما نیز همچون کولسیان وسوسه شویم ایمان را به هیئت مجموعهای از مراتب ممنوعه و جدولهای رمزگذاری شده برگردانیم و تا جایی پیش رویم که به تعبیر جفری هیل شاعر بگوییم «خدا / دور و دشوار است» ( اُوید در رایش سوم).
اما پولس بر خلاف این دیدگاه میگوید که من میخواهم شما «دلگرم شوید»، زیرا «همۀ گنجهای حکمت و معرفت» در مسیح سخاوتمندانه به دست شما رسیده است.