جای تعجب نیست که فریسیان بیرون رفتند و با هم مشورت کردند که چگونه او را بکشند. عیسی- در روز شَبّات- وارد کنیسۀ آنها شده بود، و به دنبال کسی میگشت که بتواند با شفا دادنش، حقیقتی مهم را اثبات کند؛ اینکه عیسی صاحب شَبّات است.
ادعای عیسی که بهطرز خطرناکی بحثبرانگیز بود، با دفاع او از کارهای شریعتشکنانۀ شاگردانش، وخیمتر هم شد. چرا که آنها اجازه نداشتند در روز شَبّات محصولی را برداشت یا خرمنکوبی کنند؛ اهمیتی هم نداشت که این کار، چقدر جزئی یا مرتکبین آن، چقدر گرسنه باشند.
اگرچه شریعت در این مورد کاملاً صریح و مفسران نیز بر سر معنی آن همنظر بودند، اما شاید فریسیان میتوانستند مباحثهای عاقلانه را در چارچوب استدلالهای فقهی یهود تحمل کنند. آنچه آنان نمیتوانستند تحمل کنند، پیشفرضهای کفرآمیز عیسی بود؛ اینکه با وجود او، چیزی بزرگتر از داوود، معبد و شَبّات به میانشان آمده بود.
مناقشه بر سر چنین نمادهای بنیادینی از هویت ملی و مذهبی- که تصور میشد بقای قومی و وعدههای نجات به آنها بستگی دارند- بیتردید به رویارویی و مواجهه و یا حتی اتفاقاتی بدتر منجر میشد. البته عیسی در اینجا، از نزاع و دعوا دوری کرد. او آنجا را ترک کرد تا عظمت درونی خود و روش بهکار گرفتن آن را برای همگان مشخص کند. عیسی خادم خدا و حامل روح خداست. او عدالت را برای قومها به ارمغان آورده و این کار را با حِلم انجام میدهد. او نیِ خُردشده را نخواهد شکست و فتیلۀ نیمسوخته را خاموش نخواهد کرد، بلکه مایۀ امید و شفا خواهد بود. به همین دلیل، در این ایام میسراییم: «آمین. خداوند عیسی، بیا!»