این فصلی است بسیار پرشور که سرنوشت صندوق عهد را بعد از آن جنگ هولناک در فصل ۴ توصیف میکند- البته توصیفی که مربوط میشود به سرنوشت آنانی که تصور میکردند پیروزیشان در جنگ به معنای پیروزی بر خدای صندوق بوده است. فلسطینیان نماد خدای شکستهخورده را در معبد داجون خدای پیروزمند خود میگذاشتند، تا خدای کوچکتر به خدای بزرگتر ادای احترام بکند. این دقیقاً همان چیزی است که اتفاق افتاد، اما نه به آن شکل که فلسطینیان انتظار داشتند، چرا که این داجون بود که ناگزیر شد به خدای اسرائیل ادای احترام بکند.
مقصود ماجرا روشن است: خدا در میدان نبرد شکست نخورده بود. از اینرو، خدا شکست اسرائیلیان را تأیید فرمود. اهالی جَت با افتخار، چنین تصور کردند که میتوانند کاری را انجام دهند و اشدود نتوانست، اما خیلی زود درس خود را آموختند. لذا مردمان عقرون چنین خیالی به خود راه ندادند. ایشان میدانستند که جانشان تحت تسلط خداست. صندوق وقتی در شهرهای فلسطینیان آشفتگی پدید آورد، نشان داد که خدا، چنانچه تصمیم بگیرد، میتواند از خود دفاع کند.
چه طنزآمیز است که در ۴:۱۳، میبینیم که عیلی نشسته بود و دغدغۀ امنیت صندوق را داشت، حال آنکه در فصل ۵، بروشنی میبینیم که صندوق میتواند از خود مراقبت بهعمل بیاورد. قوم خاص خدا ارتباطشان را با قدرت خدا و حضور او از دست داده بودند، همان اموری که برای فلسطینیان چنین آشکار بود.