نان روزانه

نحمیا ۴:۱

و چون این سخنان را شنیدم، نشستم و گریه کردم.

نحمیا

وقتی نحمیا خبردار شد که قوم خدا در مخمصه‌ای بزرگ گرفتار شده‌‌اند، چیزی در درونش اتفاق افتاد. او می‌توانست بگوید: «آه، چه بد شد، اما چه کاری از دست من ساخته است؟» ولی او این گونه واکنش نشان نداد. چون خبرهای بد را شنید، غمگین نشست و گریه کرد. شب و روز نحمیا می‌نشست و گریه و زاری می‌کرد و روزه می‌گرفت، تا بدین وسیله در غم‌های هم‌میهنانش شریک باشد. «نزد نهرهای بابل آنجا نشستیم و گریه نیز کردیم، چون صهیون را به یاد آوردیم… اگر تو را ای اورشلیم فراموش کنم، آنگاه دست راست من فراموش کند» (مزمور۱:۱۳۷-۵). پولس در اول قرنتیان ۲۶:۱۲ چنین می‌گوید: «اگر یک عضو دردمند گردد، همه اعضا با او همدرد باشند…» نحمیا هم از درد عضوی دیگر در عذاب بود. درد و رنج دیگران به‌همان اندازه برداشته می‌شود که ما در دردهایشان سهیم می‌گردیم. اگر حاضر باشیم بخشی از بار آنها را برداریم، دیگر ایشان مجبور نخواهند بود آن بار را متحمل شوند. با این کار نه تنها در مشکلاتشان سهیم می‌شویم، بلکه بخشی از راه حل مشکلاتشان نیز خواهیم شد.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.