عبرانیان ۲۲:۱۱
باایمان بود که یوسف...
«ای گور، پیروزی تو کجاست؟ و ای مرگ، نیش تو کجا؟….شکر خدا را که بهواسطهٔ خداوند ما عیسای مسیح به ما پیروزی میبخشد.» (اول قرنتیان 55:15و57)«و یوسف مرد… و او را… در زمین مصر در تابوت گذاشتند.» (پیدایش 26:50)
یوسف
برای کتابی جالب، پایانی حیرت انگیز است. آیا کار خدا به یک مومیایی بینوا ختم میگردد؟ نه، چنین نیست. شاید اینها کلمات پایانی کتاب پیدایش، کتاب آغازها، باشند، اما اگر به خواندن ادامه دهید، به خروج بزرگ خواهید رسید. یوسف میدانست که این روز بالاخره فرا خواهد رسید: روز رهایی از آزار و ستم و ورود به سرزمین موعود. از این روست که کلمات پایانی کتاب پیدایش نه تنها بدبینانه نیستند، بلکه سرشار از امید میباشند. استخوانهای یوسف یادگاری همیشگی از یهودیان جفادیدهای بود که روز رهاییشان سرانجام فرا میرسید. یوسف نمیدانست چگونه یا کی. او تنها یقین داشت که روزی این اتفاق خواهد افتاد.
ما جسد مومیایی شدهای نداریم تا با آن ایمانمان را به آیندهای بزرگ تقویت نماییم. آنچه ما داریم یک قبر خالی است! عیسی رستاخیز فرموده است. قبر خالی به ما میگوید که رستاخیز امری قطعی است. او زنده است و در مواقع مشکل با ما خواهد بود… تا زمانی که باز آید. «آنگاه نخست مردگان در مسیح، زنده خواهند شد. پس از آن، ما که هنوز زنده و باقی ماندهایم، با آنها در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا ملاقات کنیم و بدینگونه همیشه با خداوند خواهیم بود» (اول تسالونیکیان 16:4و17). وه که چه لحظه پرجلالی خواهد بود. چه امیدی! چه آیندهای! چه خدایی! بهترینها هنوز در راه است.