پیشگفتار:
دنیا جایی بسیار دشواری برای زندگی است. به هر طرف که رو میکنیم، با چالشها، موانع و سختیهای هرچه بیشتری مواجه میشویم. وقتی جایی زندگی میکنیم که بهخاطر باورهایمان، نژادمان یا عوامل دیگر، تبعیض قائل میشوند، شرایط بدتر میشود. گاهی اوقات احساس میکنیم قرار نیست سختیها هرگز به پایان برسند. در چنین لحظاتی، نمیدانیم که این نور انتهای تونل، دقیقاً کجاست. یعنی کی قرار است از این تونل تاریک خارج شویم؟ بعد سری بعدی سختیها از راه میرسند و احساس میکنیم که محکوم به شکستیم. شاید بهتر باشد تسلیم سرنوشت شویم، درست است؟
حتماً یوسف، پسر یازدهم یعقوب هم چنین احساسی را داشت. او پسر خوبی برای پدرش بود. اما تنها اشتباهش، غرورش بود. پدرش هم در این موضوع سهیم بود و با دادن یک کت خاص و فاخر به او، باعث شد که او احساس کند از همه مهمتر است. پس برادرانش چه میشدند؟ آنها که کت خاصی هدیه نگرفته بودند! بهاینترتیب، حسادتها شروع شد. برادران چهکار کردند؟ آنها یوسف را درون چاهی عمیق انداخته و سپس، او را به بردگی فروختند و در نهایت نیز به زندان افکنده شد. در آن وضعیت، یوسف قطعاً ناامید شده بود و احساس میکرد که محکوم به شکست است. او به هر سو که رو میکرد، با سختیهای بیشتری مواجه میشد. اهمیتی هم نداشت که اوضاع چقدر خوب یا بد بهنظر برسد.
همینطور که با یوسف ۱۷ ساله آشنا میشویم، میتوانیم با او همدردی کنیم، درست است؟ ما نیز چنین احساسی را داشتهایم. ما هم چنین یأس و نومیدیای را تجربه کردهایم. اما بیایید در اینجا متوقف نشویم. وقتی به مطالعۀ داستان یوسف ادامه میدهیم، میبینیم که خدا هم در زمانهای خوشی و هم در زمانهایی که اوضاع برای او بسیار وخیم شد، در کنارش ماند. از آن بهتر اینکه خدا از تمام این بدیها استفاده کرد تا یوسف را بهجایی که برای او در نظر گرفته بود، برساند. خدا او را در مرکز حکومت مصر قرار داد و فرمانروای همهچیز ساخت تا بتواند برای گرسنگان بسیاری که بهخاطر قحطی شدید و طولانی در آینده به مصر میآمدند، تدارک ببیند. ما چه خدای فوقالعادهای را خدمت میکنیم!
میبینید، خدا برای هر چیز، هدفی دارد. خدا در همۀ اتفاقات اطرافمان هدفش را به اجرا میرساند، یعنی خیریت کسانی که او را دوست میدارند. با این امید و آگاهی میتوانیم به راه خود ادامه بدهیم! کودکان ما نیز به این امید نیاز دارند تا بتوانند ادامه بدهند. آنها نیز با سختیها مواجه میشوند. قطعاً سختیهای آنها در مقایسه با سختیهای ما کوچک بهنظر میرسند، اما این سختیها به همان اندازه برای آنها بزرگ است که سختیهای ما برای ما. آنها نیز باید بدانند که تنها نیستند. باید بدانند که خدا از این سختیها برای خیریتشان استفاده میکند. آنها با این آگاهی که خدا در کنارشان است و از تمام این وقایع هدفی دارد، مجهزتر میشوند تا با پایداری به راه خود ادامه داده، خیریتی را که خدا حقیقتاً برای ایشان برنامهریزی کرده ببینند! باشد که با تعلیم امروز، این حقیقت برایشان ملموستر شود.
و هیچ آیندهای پیش رویشان نیست. این کودکان در تکرار خطاهایی که مرتکب میشوند، گرفتار آمده و قلدرهای دور و برشان نیز از نگهداشتن آنان در چنان وضعیتی، بسیار خوشحال خواهند بود.
بیایید این قلدریها را متوقف کنیم! بیایید به کودکان خود امیدی را ببخشیم که سزاوارش هستند و به آن نیاز دارند! ما نباید دیگر ناامیدی و شکست را به خورد آنها بدهیم! در عوض، بیایید دربارۀ خدای یعقوب و عیسو به آنها تعلیم دهیم. به آنها فرصت بدهیم که خدایی را ببینند و بشناسند که تحت هر شرایطی عاشق آنهاست. بیایید الگویی از محبت خدا باشیم و بدون قید و شرط، دوباره آنها را در خانوادۀ خدا بپذیریم. خدا میخواهد آنها بدانند که او دوستشان دارد و امیدی برایشان وجود دارد. بیایید ابزاری باشیم که خدا برای رساندن این پیام به کودکان از آن استفاده میکند. آنها لیاقتش را دارند و بیشترشان نیز شدیداً نیازمند شنیدن آن هستند. شاید این تنها چیز مثبتی باشد که امروز میشنوند!
نگاهی به کتابمقدس:
پیدایش ۳۷:۲-۳۶، پیدایش ۳۹:۱ – ۴۱:۵۷
آیهٔ کلیدی:
رومیان ۸:۲۸، «میدانیم در حق آنان که خدا را دوست میدارند و بر طبق ارادۀ او فراخوانده شدهاند، همۀ چیزها با هم برای خیریت در کار است.»
مفهوم کلیدی:
مهم نیست که در زندگی با چه سختیهایی مواجه میشویم، خدا بدیها را بهکار میگیرد تا اهداف نیکوی خویش را برای ما فرزندانش که عمیقاً دوستمان دارد، بهعمل برساند.
اهداف درس (دانستن، احساسکردن، انجامدادن):
۱- بدانند که یوسف بهخاطر برادرانش سختیهای زیادی کشید، اما در تمام آن مدت، خدا با او بود و هدفش را برای خیریت یوسف و همسایگانش به انجام رساند.
۲- احساس کنند که در سختیها، خدا با آنهاست و در این شرایط عمل میکند تا اهداف نیکوی خویش را نه تنها برای آنها، بلکه برای همۀ فرزندانش اجرا کند.
۳- سختیها را در زندگیشان شناسایی کرده و به خدا بسپارند. به خدا اعتماد کنند که بدیها را به خیریت آنها و دیگران تمام میکند.بدانند که خدا ابراهیم را امتحان کرد و از او خواست که پسرش را قربانی کند. ابراهیم به خدا اعتماد کرد و با وجودِ محبت عمیق نسبت به پسرش، از خدا اطاعت کرد. به همین دلیل، خدا در زمان درست، قوچی را فراهم کرد.
وسایل مورد نیاز:
– کتاب مقدس
– خوراکی
– کیسه/ سبد هدایا
– سرودهای پرستشی کودکانه
– تختۀ سفید (وایت بُرد) یا کاغذ، ماژیک
– راهنمای طراحی داستان سفر یوسف به مصر
– کاغذ، مداد و قیچی برای هر یک از بچهها. یک زیردستی که کاغذهای خود را هنگام نقاشیکردن روی آن بگذارند.
– الگوی بدن و کت یوسف، خردهریزهای باقیمانده و اضافی برای تزئین پیراهن، چسب، قیچی و وسایل مختلف برای نوشتن.
خوشامدگویی:
- سرود خوشامدگویی (سرود مربوط به این قسمت و قسمتهای دیگر، برای دانلود در آخر همین صفحه قرار داده شدهاند.)
- خوراکی: خوراکیهایی را به بچهها بدهید که نیاز به تمیزکاری بعد از خوردن نداشته باشند. مانند آبمیوه و بیسکویت. زمانی را برای خوردن خوراکیها تعیین کنید: مثلاً ۱۰ دقیقه.
- زمان گفتگو: با بچهها دربارهٔ هفتهای که داشتند صحبت کنید. از آنها بپرسید چه کارهایی کردند، چه احساسی داشتند و… . نشان دهید که به آنها اهمیت میدهید.
- درس هفتۀ گذشته را پیگیری کنید.
پرستش و هدیه:
– سرودهایی دربارۀ یوسف، محبت خدا و هدفهای خوب خدا برای فرزندانش
– جمعآوری هدیهٔ بچهها (به یک سبد یا کیسه برای جمعآوری هدایا نیاز دارید. به آنها بگویید که این هدایا را بهعنوان پرستشی برای خدا جمعآوری و برای کمک به دیگران استفاده میکنید.)
خدای تبدیلکننده
یوسف پسر یعقوب کنعان | یک جوون پاک و با ایمان | |
خوشتیپ بود و اون خوش قدوبالا | که بود اون محبوب دل بابا | |
برادرها به اون حسادت کردند | یوسف رو توی چاهی انداختند | |
وقتی که دیدند بازرگانان رو | یوسف رو به چند سکه فروختند | |
(دست خدا بود همراه یوسف | در هر پستی و در هر بلندی | |
خدا هدف داشت از اون مشکلات | تا تبدیل بشه بدی به خوبی) ۲ | |
یوسف کار میکرد واسه فوتیفار | شکایت نکرد اون بود وفادار | |
حتی اگرچه تهمتها زدند | اونو توی یک زندان انداختند | |
خوابها را یوسف خوب معنی میکرد | خداوند اون رو هدایت میکرد | |
خواب فرعون رو یوسف تعبیر کرد | فرعون هم اونو وزیر خود کرد | |
(دست خدا بود همراه یوسف | در هر پستی و در هر بلندی | |
خدا هدف داشت از اون مشکلات | تا تبدیل بشه بدی به خوبی) ۲ |
دعا برای درس:
درس را با دعا شروع کنید. خدا را بهخاطر خانوادههایشان و تفاوتهایشان شکر کنید. از خدا بخواهید که به آنها کمک کند تا بهتر بتوانند با اعضای خانوادۀ خود کنار آمده، به خدا اعتماد کنند تا وی بدون توجه به سختیهای در حال حاضر، اهداف نیکویش را به اجرا در آورد.
قلاب (جلب توجه آنها):
«هفتۀ قبل دربارۀ یعقوب صحبت کردیم. یادتون میاد؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) خوشحالم که یادتونه. خب، یادمه بهتون گفتم که یعقوب بچههای زیادی داشت. دقیقاً ۱۲ تا. بیاین ببینیم که اونا کیا بودن (آدمکها یا چهرههای شاد بکشید و اسامی ۱۲ فرزند را درحالیکه به زبان میآورید، روی تختۀ سفید (وایت برد) بنویسید). رئوبین، شمعون، لاوی، یهودا، یساکار، زبولون، دان، نفتالی، جاد، اشیر، یوسف و بنیامین. یعقوب چند تا دختر هم داشت. خونوادهشون خیلی بزرگ بوده، مگه نه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) کسی رو میشناسین که ۱۲ تا بچه داشته باشه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.)
امروز ازتون میخوام خونوادۀ خودتونو بکشین. ما میتونیم با نگاهکردن به نقاشی همدیگه، چیزای زیادی دربارۀ خونوادههای همدیگه یاد بگیریم. چیزایی مثل اینکه خونوادۀ شما چند نفریه؟ کی بزرگتره؟ کی کوچیکتره؟ اسماشون چیه؟ چه شکلی هستن؟… بیاین امروز یه کم وقت بذاریم و با خونوادۀ همدیگه آشنا بشیم (وسایل را تقسیم کرده و اجازه بدهید که خانوادههای خود را نقاشی کنند. بیشتر از ۷ دقیقه به این کار اختصاص ندهید). آفرین به همه. حالا کسی دوست داره دربارۀ نقاشیش با ما صحبت کنه؟ (اجازه بدهید که ۲ یا ۳ نفر از بچهها دربارۀ نقاشیشان صحبت کنند.) خیلی جالبه! همۀ خونوادهها با هم فرق دارن، مگه نه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) حالا به من بگید شما چطوری با خانوادۀ خودتون کنار میاین؟ (با همۀ کلاس صحبت کنید و اجازه دهید پاسخ دهند.) کنار اومدن با برادر خواهراتون چه سختیهایی داره؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) کنار اومدن با همۀ افراد خونواده میتونه سخت باشه، مگه نه؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.)
خب، امروز میخوایم یه کم بیشتر با پسرای یعقوب آشنا بشیم. مخصوصاً اینکه یه چیزایی دربارۀ یوسف یاد میگیریم. اون و برادراش اصلاً با هم کنار نمیاومدن و این موضوع، برای همیشه زندگی یوسف رو تغییر داد. دوست دارین در موردش بیشتر بدونین؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) پس گوش کنید…»