نیازی نیست که ضرورتاً تخیلی قوی داشته باشیم تا تشخیص دهیم که تمامی روابط، حتی در داخل کلیسا آنطور که باید باشند نیستند.
چه اتفاقی رخ داده است؟ خدا مردان و زنان را آفرید تا با یکدیگر و با خدا رابطهای درست داشته باشند. بااینحال، همانطور که در مقالهٔ قبلی نیز مطالعه کردیم، اساس تمام آزارها و نابرابریهای جنسیتی از اشتیاق شیطان، برای خرابکردن این روابط خوب نشأت میگیرد.
کلام خدا به ما میگوید که زمانی شیطان جزو فرشتگان خدا بود، اما او میخواست از آنچه که بود بیشتر باشد و به این خاطر، از آسمان و از جایگاهی که بهعنوان خادم خدا داشت سقوط کرد. از زمان خلقت، او سعی داشت میان خدا و خلقت نیکوی او، میان خدا و انسان محبوب او فاصلهای ایجاد کند. اجازه دهید به آنچه پیدایش دربارهٔ این ابتدا و آغاز به ما میگوید نگاهی بیندازیم.
کتابمقدس به زیبایی دربارهٔ آفرینش سخن میگوید. خدا میخواست مردان و زنان وجود و حیات داشته باشند. او آنها را به شباهت خود آفرید و به آنها اقتدار بخشید تا به شباهت او بر تمام آفرینش فرمان برانند. خدا مرد و زن را بهوسیلهٔ کلام خود (پیدایش ۱: ۲۶)، و با دستان خود (پیدایش۲: ۷) از زمینی که او در ابتدا سطح آن را با عشق پوشانیده بود (پیدایش ۱: ۲)، و در رابطهای پر از عشق با خدا و با همدیگر آفرید. او میخواست این دو با هم بهعنوان یک گروه، در رابطهای نیکو با یکدیگر فرمانروایی کنند. ما این را در پیدایش ۲ زمانی که آدم خواستار انسان دیگری شد و خدا حوا را در پاسخ به این اشتیاق به او بخشید میبینیم… و همه چیز خیلی عالی بود.
اما سپس…
شیطان ظاهر مار به خود گرفت و با حوا سخن گفت. او از کلام خدا استفاده کرد و آن را تغییر داد. خدا به آدم و حوا گفته بود که میتوانند از تمام درختان باغ بخورند، بهغیراز درخت معرفت نیک و بد. شیطان از حوا پرسید: «آیا خدا بهراستی گفته است که از هیچیک از درختان باغ نخورید؟» البته که این حرف صحت نداشت و حوا آنچه را که خدا به آنها گفته بود را برای مار توضیح داد. اما همین سؤال، شک را در ذهن حوا کاشت و توجه او را دقیقاً به سمت همان درختی جلب کرد که قابلیت خرابکردن رابطهٔ آنها با خدا را داشت. هنگامی که او به خدا شک کرد، شیطان به شکل مستقیم بر خلاف آنچه خدا به آنها گفته بود سخن گفت. او به آنها گفت که نخواهند مرد، اما خدا به آنها گفته بود که خواهند مرد. شیطان به او توضیح داد که چشمانشان باز خواهد شد و مانند خدا به معرفت نیک و بد دست خواهند یافت… و سپس حوا از آن میوه خورد و بعد از آنکه خورد، همچنان زنده ماند. آیا این بدان معنا بود که خدا اشتباه میکرد و شیطان درست میگفت؟ خیر، مسلماً اینطور نبود.
آنچه شیطان انجام داد این بود که از سخن خدا سوءاستفاده کرده، آن را تغییر داده بود. خدا به اندازهای به آنها گفته بود که باید میدانستند. اگر آنها از این درخت میخوردند میمردند. خدا به آنها توضیح نداد که دقیقاً چه اتفاقی برای آنها رخ میدهد یا اینکه چگونه خواهند مرد. او به اندازهای به آنها گفته بود که به او اعتماد کنند و از او اطاعت کنند. شیطان به حوا این حس را داد که میتواند انتخاب خودش را داشته باشد و او را تشویق کرد تا نسبت به قصد و نیت نیکوی خدا نسبت به خود شک کند.
در عهد جدید، عیسی میگوید که حیات جاودان این است که خدا را بشناسیم (یوحنا ۱۷: ۳). شیطان به زن دروغ گفت و درست در زمانی که به او گفت نخواهد مرد، در حقیقت در همان لحظه بود که او مرد. او دیگر خدا را نمیشناخت. شیطان با بیاعتمادکردن او نسبت به عشق و قصد و نیت نیکوی خدا، او را عمیقاً فریب داد.
تغییری که در درون و وجود او رخ داد، تغییرات دیگری را هم بههمراه داشت. او از آن میوه به مرد نیز داد تا بخورد و رابطهٔ آنها بلافاصله تغییر کرد. آنها احساس آسیبپذیربودن و شرم کردند. هنگامی که از آنها خواسته شد تا کارشان را توضیح دهند، مرد از سر شرمساری، بهجای اینکه مسئولیت خود را در قبال کاری که کرده بود بپذیرد، زن را مقصر دانست.
یک تغییر کوچک در تفکر زن، باعث شد فاجعهای در تاریخ رخ دهد. اعمال ما از تفکرات ما سرچشمه میگیرند. در نهایت بذر شک و تردیدی که دربارهٔ قصد و نیت خدا نسبت به او و مرد در دل او کاشته شد، دلیل تمام دردی شد که زنان در تمام جوامع و همهٔ اعصار آن را تحمل کرده و میکنند.
درک این روند، باز هم میتواند ما را وسوسه کند تا ناامید شویم. بااینحال، خدا هرگز ما را رها نکرده است. او نخستین قدم را برای بهبود و شفای این رابطه برداشته است و در مقالهٔ بعدی نگاه دقیقتری به این موضوع خواهیم انداخت.