ما واقعیت را بر طبق عادات خودمان و اعمالی که نتیجهٔ آنها هستند خلق میکنیم. هیچکس به آدمی که بر خلاف گفتهاش رفتار میکند، علاقهای ندارد. چه بخواهید و چه نخواهید، ما «مخلوق» و «بردهٔ» عادات خود که شامل طرز تفکر، گفتار و رفتار ما میشوند، هستیم. وقتی عیسی خدمت خود را آغاز کرد، به خوبی این موضوع را میدانست. هیچ یک از اطرافیان عیسی به اندازهٔ او قادر به درک طبیعت انسان و عادات گناهآلودش نبود. او فرمود: «آمین آمین به شما میگویم کسی که گناه میکند غلام گناه است.» و آنگاه وعده داد که: «اگر پسر شما را آزاد کند، بهراستی آزاد خواهید بود.» (یوحنا ۳۴:۸ و ۳۶)
امپراتوری روم در زمان عیسی، روزبهروز بیشتر در فساد و تباهی فرو میرفت و اگر چه بسیاری از شهروندان آن چنین احساسی نداشتند، اما در سراشیبی سقوط و نابودی قرار داشت. پولس رسول که زمانی مسیحیان را آزار میداد، بعد از پشتسرگذاشتن یکی از عجیبترین دگرگونیها و تحولات عمیق درونی در طول تاریخ، تبدیل به پیرو سرسپردهٔ عیسی و واعظ انجیل شد. او نیز در مورد غلبه بر ضعف طبیعت انسانی سخن گفته است. پولس با علم به اینکه همهٔ ما با عادات خودمان کشمکش داریم؛ در رسالهٔ خود به مسیحیان روم مینویسد: «من نمیدانم چه کنم، زیرا نه آنچه را که میخواهم، بلکه آنچه را که از آن بیزارم انجام میدهم.» (رومیان ۱۵:۷) آیا شما بعضی وقتها چنین احساسی ندارید؟
کاملاً معلوم است که عادات ناپسند از طبیعت ما سرچشمه میگیرند. برای تغییردادن آنها باید سعی کنیم، ولی نه با قدرت خودمان، بلکه چنانکه پولس هم گفت با تسلیمکردن خواستهها و عادات خود به مسیح، میتوانیم آزادی و حیات جدید در او را در زندگیمان تجربه کنیم و «غلام نیکو» برای خداوند باشیم. در این تحول و دگرگونی است که میتوانیم مثل یک مسیحی رفتار کنیم و نه فقط حرف بزنیم (دانشمندان میگویند تغییردادن هر عادت دستِکم سه هفته زمان میخواهد. پس برنامهٔ خود را برای اولین تغییر تنظیم کنید).
«ناسزا گفتن» و سایر اصطلاحات رایج: آیا آنچه را که میگویم باید سانسور کنم؟
آیا تاکنون توجه کردهاید که رامکردن زبان چقدر دشوار است؟ اگر پیش از آنکه از مغز خود استفاده کنیم زبان خود را به کار بیندازیم، به دردسر بزرگی میافتیم. البته ما میتوانیم طبیعت انسانی را مقصر بدانیم؛ چنانکه پولس میدانست. در اینصورت آیا میتوانیم دستهایمان را به علامت تسلیم بالا ببریم؟ آیا امیدی برای ما انسانهای ضعیف وجود دارد؟ شاید در ابتدا وقتی رسالهٔ یعقوب، برادر عیسی را مطالعه میکردید، به آنچه گفته است خوب توجه نکردهاید. یعقوب میگوید: «زبان نیز آتش است. دنیایی است از شرارت در میان اعضای بدن ما که همهٔ وجود انسان را آلوده میکند و تمام زندگی او را به آتش میکشد.» (یعقوب ۶:۳). بسیار خوب، همهٔ ما در این قسمت محکوم هستیم.
زبان، مثل یک حیوان رامنشدنی سرسخت است، اما کمی به این موضوع فکر کنید که چطور با یک لگام یا دهنه میتوان یک اسب را کنترل کرد؛ یا اینکه چگونه یک سُکان کوچک قابلیت هدایت یک کشتی بزرگ را دارد. البته دو برداشت متفاوت از این موضوع میتوان داشت. نخست، آنکه اجازه دهیم تا زبان کنترل ما را بهدست گیرد و دوم، اینکه با راهنمایی کسی که میداند چه میکند، زبان را کنترل کنیم. پس هنوز هم به یک راهنما نیاز داریم. درست است؟ همانطور که اسب از سوارکار ماهر اطاعت میکند، ما نیز باید مطیع مسیح باشیم. با هدایت و راهنمایی او هرگز دچار دردسر نخواهیم شد. اگر به اسب اجازهٔ انتخاب بدهیم یا به اسطبل برمیگردد؛ یا به نزدیکترین چراگاه میرود: یا در صورتی که گلهٔ اسبان در آن حوالی باشند به سوی آنها میشتابد و ممکن است صدمه ببیند و دچار مشکل بشود. اگر اختیار ما دست خودمان باشد، آیا همینطور رفتار نمیکنیم؟ آیا بهتازگی از یک «گله» پیروی کردهادید؟ آنها به همدیگر مشت و لگد میزدند. اینطور نیست؟