بسیار خُب، شما با یک چالش بزرگ در زندگیتان روبهرو هستید. در مقیاس بین ۱ تا ۱۰، عقربهٔ نشانگر روی عدد ۱۲ ایستاده است. ما به این حالت میگوییم بحران!
شما: آیا کسی صدای مرا میشنود؟ من کمک میخواهم، دیروز هم به کمک احتیاج داشتم! به من نگو آرامش خودت را حفظ کن. موضوع کاملاً جدی است. الو، الو، کسی آنجا هست؟
خدا: پیام دریافت شد. من در کنار تو بودم، قبل از اینکه حرفهایت را تمام کنی.
به شما کمک کردیم که بدانید تنها نیستید. نه فقط خدا از مشکلات شما با خبر است، بلکه اگر نگاهی به دوروبَر خود بیندازید، متوجه خواهید شد که انبوه مردم، از پیر و جوان، نیز در آستانه شکست قرار دارند. جای بسی خوشحالی است که خدا به اندازهٔ کافی حلقهٔ نجاتغریق در اختیار دارد و درست در لحظهٔ مناسب از آنها استفاده میکند.
تذکر: این حلقهها مخصوص کسانی هستند که فن شنا نمیدانند، اما چنانچه شما آنقدر خوب شنا میکنید که میتوانید خود را به ساحل برسانید، حلقهٔ نجات را دریافت نخواهید کرد. آیا این موضوع شما را ناراحت میکند؟ البته بعضی ناراحت میشوند. این صحنه را در ذهن خود مجسم کنید: یک نفر در آب افتاده و با شنای سگی تقلا میکند تا خودش را به ساحل برساند. هیچکس حلقهٔ نجات را به سویش پرتاب نکرده است و او درحالیکه بهشدت دستوپا میزند، به زیر آب فرو میرود. در این زمان شخصی را میبیند که در ساحل ایستاده و پیوسته او را تشویق میکند که بیشتر و بیشتر سعی کند! شناگر تسلیم خشم و نفرت خود میشود و به اعماق آب فرو میرود. آیا این صحنهٔ مضحک بهنظر شما یک کمدی دلخراش نیست؟
حالا به این سناریو توجه کنید. بهترین دوست شما (همیشه برای بهترین دوست پیش میآید نه برای خود شما!) در خانه نشسته است و با ناراحتی میگوید که لب به غذا نمیزند و دیگر به مدرسه هم نخواهد رفت؛ چون وقتی سوار ماشین دوستش بوده بر اثر بیاحتیاطی آن شخص با تیرک تلفن تصادف کرده و چون پای او در این تصادف شکسته شده، از رقابتهای والیبال مدرسه حذف شده است. اما اینکه موضوع مرگ و زندگی که نیست. او بالاخره سلامت کامل خودش را به دست خواهد آورد، ولی اصل داستان این است که او در فهرست متقاضیان بورس تحصیلی قرار دارد و میداند که والدینش بدون آن بورس تحصیلی استطاعت فرستادن او به دانشگاه را ندارند. در نتیجه، او دیگر نمیتواند دکتر شود.
اگر شما در چنین شرایطی قرار بگیرید آیا از دست خدا عصبانی نخواهید شد؟ احتمالاً میشوید. بدون شک فریادهای خشم و ناراحتی همیشه به گوش خدا میرسند. مانند هر پدر و مادر خوبی که همیشه بهترین را برای فرزندان خود میخواهند، خدا نیز همینطور است. صبر و شکیبایی خدا فراتر از حد درک و فهم ما است. وقتی تشویش خاطر و دلتنگی ما به جایی برسد که به حال خودمان تأسف بخوریم، آنوقت خدا میگوید: «دست نگه دار! کافیست! دیگر ادامه نده.» شاید بهنظر خوشایند نباشد، اما وقتی بحث دلسوزی و ترحم نسبت به خودمان در میان باشد، این جمله بهترین و مهرآمیزترین کلامی است که یک نفر (و از جمله خدا) میتواند به ما بگوید. درست نیست که به حال خودمان تأسف بخوریم و سعی کنیم از دیگران سواری بگیریم.
گاهی اوقات یک موضوع ناراحتکننده تبدیل به یک برکت میشود (رومیان ۲۸:۸). همانطور که گفتهاند، یکی از بزرگترین نعمات خدا دعاهای بیپاسخ است. ما متوجه نیستیم که او این فرصت را در اختیار ما قرار میدهد تا رشد کنیم و از هر آنچه که بهنحوی از دست دادهایم درس بگیریم. زیرا خداوند میگوید: «فکرهایی را که برای شما دارم میدانم که فکرهای سلامتی میباشد و نه بدی تا شما را در آخرت امید بخشم.» (ارمیا ۱۱:۲۹)