ریاضیات برای من همیشه سخت‌ترین درس بوده است. اصلاً استعداد ریاضی ندارم. بزرگ‌ترین آرزویم در زندگی این بود که نمرهٔ ۱۰.۵ بگیرم که حد نساب قبولی در امتحان ریاضی است. چند بار سعی کرده بودم از این آزمون سخت بگذرم، اما هیچ‌وقت نتوانستم نمرهٔ لازم را کسب کنم! در خواندن و نوشتن همیشه نمرات بالا می‌گیرم، اما درمورد ریاضیات بیشتر از ۹ نگرفته‌ام. دوستان و خانوادهٔ من با گفتن جملاتی مثل: «لورِنزا، این مرتبه موفق می‌شوی»، سعی می‌کردند مرا تشویق کنند. بنابراین، هر بار که در آن آزمون شرکت می‌کردم با امید به قبولی در جلسه حاضر می‌شدم، اما متأسفانه تشویق‌های آنها هیچ تأثیری در نمرهٔ قبولی نداشت! 

امیدم را از دست داده بودم و به‌طور کل، یک دید بد و منفی نسبت به ریاضی پیدا کرده بودم. یک روز که رسالهٔ دوم تیموتائوس را می‌خواندم، توجهم به فصل ۲ آیهٔ ۵ جلب شد: «به همین سان، ورزشکاری که هماوردی می‌کند تاج پیروزی را دریافت نخواهد کرد اگر به قانون هماوردی نکرده باشد.» از خودم پرسیدم که آیا برای موفق‌شدن به اندازهٔ کافی تلاش کرده بودم؟ نمی‌توانستم بگویم که این‌طور بوده است. پس تصمیم گرفتم برای قبول‌شدن در آزمون طبق یک برنامهٔ مشخص عمل کنم. حتی برای مدت دو ماه از یک معلم خصوصی هم کمک گرفتم تا بتوانم به‌طور صحیح مطالعه کنم. منظم و طبق برنامه درس خواندم. دعا کردم و از خدا خواستم که در روز امتحان به من کمک کند.  

عاقبت روز امتحان رسید و من آماده بودم. پس از یک دوره تلاش سخت برای کسب آمادگی لازم، شب قبل از امتحان به‌خوبی استراحت کردم. صبح زود بیدار شدم تا به موقع و بدون عجله به امتحان برسم. صبحانهٔ خوبی خوردم و زودتر از بقیه به محل جلسه رسیدم و جای مناسبی برای خودم انتخاب کردم (هیچ‌وقت دوست نداشتم در ردیف جلو یا کنار در بنشینم). وقتی امتحان شروع شد، نفس عمیقی کشیدم و به خودم یادآور شدم که نباید مضطرب باشم، اما چندان هم ساده نبود؛ چون وقتی چشمم به عبارت «ریاضی» بر روی جزوهٔ امتحانی افتاد، ترسیدم آن را باز کنم، اما باز کردم. دعا کردم که خدا کمکم کند تا موفق بشوم. دلم می‌خواست این آخرین باری باشد که این آزمون را می‌گذرانم. سپس شروع کردم.  

زمان به‌سرعت می‌گذشت. وقتی اعلام کردند که تا پایان امتحان ده دقیقه وقت داریم، متوجه شدم که از مجموع ۳۵ شرکت‌کننده فقط من و ۵ نفر دیگر هنوز مشغول نوشتن بودیم. اگرچه کمی هول شدم، اما به خودم گفتم: «توجه نکن، نفس عمیق بکش و روی باقیماندهٔ سؤالات تمرکز کن.» بعد از چند دقیقه آنهایی را می‌توانستم پاسخ دادم و تمام کردم. سپس جزوهٔ سؤالات را بازخوانی کردم. برخی سؤالات ساده بودند و برخی را نیز شانسی علامت‌زده بودم. برگه‌ام را تحویل دادم و سالن را ترک کردم.  

چند هفته با اضطراب و نگرانی منتظر اعلام نتایج بودم. خوشبختانه معلم انگلیسی در ماه خرداد نتایج را زودتر از موعد به ما اعلام کرد؛ چون هیچ کدام طاقت نداشتیم که منتظر بمانیم. به‌یاد دارم که او قبل از خواندن اسم من لبخندی زد و من آن را نشانه‌ای خوب و مثبت تلقی کردم. بلند شدم و به‌سوی او رفتم. او ابتدا نمرات من در خواندن و نوشتن را نشانم داد. آنها بالاتر از حد نساب بودند. سپس گفت: «تبریک می‌گویم تو آزمون ریاضی را هم با موفقیت پشت سر گذاشتی!» نمرهٔ من ۱۰.۵ شده بود! به خودم افتخار کردم. بالاخره «تاج پیروزی» را به‌دست آورده بودم. دوستان و اعضای خانواده‌ام نیز بسیار خوشحال بودند.  

دیگر از بابت ریاضی هیچ نگرانی‌ای نداشتم. این قبولی برایم اهمیت خاصی داشت. وقتی به آن فکر می‌کنم، به‌یاد می‌آورم که چگونه سهم خود را در تمرین و کسب آمادگی انجام دادم و سپس از خدا خواستم که مرا یاری کند. به‌نظرم گاهی اوقات ما از خدا انتظار داریم که یاریمان کند، اما توجهی به راهنمایی‌ها و دستوراتی که به ما داده است نداریم. قبلاً من نیز این‌طور بودم، اما دیگر نمی‌خواهم به آن صورت رفتار کنم. در این آزمون، سهم من این بود که درست مطالعه کنم و آمادگی لازم را کسب کنم و مابقی را به خدا واگذار کنم. خیلی ساده است که بگوییم: «نتیجه را به خدا بسپار». من هم قبلاً این را می‌گفتم، ولی اکنون که با خدا صحبت می‌کنم، می‌گویم: «پدر آسمانی، خواهش می‌کنم مرا هدایت کن.» سپس، به خدا توکل می‌کنم و منتظر دریافت هدایت و راهنمایی او می‌شوم. من به درون خودم با دقت گوش می‌دهم تا «آواز ملایم» خدا را بشنوم. همواره بعد از دریافت هدایت از جانب خدا، تنها کاری که انجام می‌دهم این است که به آن عمل می‌کنم.  

با قبول شدن در آزمون ریاضی، می‌دانم که این روش، عملی و درست است.

لورنزا مارتینز – ۱۷ ساله 

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.