بند ۱
چو دیدم در کنار خود
به وقت ترس و تنهایی
همان منجی و خالق را
همان عشق مسیحایی
بند ۲
محبت کرد بر جانم
شفا بخشید و درمانم
تسلی داده هر روزه
به این روح پریشانم
بندگردان
خداوندی که جای من
تمام درد بر او رفت
به زخمهایش شفا بخشید
ببخشود او گناهان
چنان عشقی بیپایان
از این زخمها جاری شد
که گشته تکیه گاه من
به وقت ترس و عصیان
بند ۳
چنان عشقی بیپایان
از این زخمها جاری شد
که گشته تکیه گاه من
به وقت ترس و عصیان
بند ۴
نترسم گر چه طوفانها
بغرند بر علیه من
چون سلطان محبت است
سکان دارد سکانم
میانبند
هل هللویاه ، پادشاه
این است تصویر عشق تو
دادی جانت تا نجات یابم
این است رحمت و فیض تو
هل هللویاه ، پادشاه
این است تصویر عشق تو
دادی جانت تا نجات یابم
این است رحمت و فیض تو
بندگردان
خداوندی که جای من
تمام درد بر او رفت
به زخمهایش شفا بخشید
ببخشود او گناهان
چنان عشقی بیپایان
از این زخمها جاری شد
که گشته تکیه گاه من
به وقت ترس و عصیان