مزمور۱۱:۱۶ب
به حضور تو کمال خوشی است.
هوراشیو هررا
قسمت اول
یکی از اعضای کلیسایم بیش از پانزده سالی بود که بهخاطر ایمانش در زندان بهسر میبرد. از زمانی که آزاد شده بود، وی را ندیده بودم. اما روزی که همدیگر را ملاقات کردیم، او به من گفت: «شبان، تنها حضور مسیح بود که مرا زنده نگه داشت؛ در شبهای تیره و ترسناک او در کنارم بود.» میدانستم که راست میگوید، چون زمانی که خودم هم در زندان بهسر میبردم سلولهایمان به هم نزدیک بود. «در حضور او» صرفاً حقیقتی الهیاتی و نظری نیست. نه، میتوان آن را تجربه کرد. یا شاید بهتر باشد که بگویم: «من از آنچه خود تجربه کردهام سخن میگویم.» هنگامی که حضور خدا فرامیرسد و ما را از خوشی و آرامش پر میسازد، آن تجربیات دردناک، هراس، تلخی، شکها (بله، شکها هم!) همه فراموش میشوند؛ حتی اگر در زیر سختترین شرایط باشیم.
برای تجربه کردن حضور او آیا حتما باید در زندان باشیم؟ نه، ما به واسطهٔ خون عیسی این امتیاز را یافتهایم که آزادانه به مکان اقدس داخل شویم… بیایید… به حضور خدا نزدیک شویم (عبرانیان 19:10-22). هر چه مکان (زندان) تاریکتر، حضور او پر فروغتر و درخشانتر. بیایید همواره در مواقع سختی و در ایام رفاه، در زمان شادی و در هنگامهٔ اندوه به حضور خدا نزدیک شویم. «به حضور تو کمال خوشی است و به دست راست تو لذتها تا ابدالآباد.»