پیشگفتار:
آیا تابهحال در یک مشکل سخت قرار گرفتهاید که همه بهجای کمک، ترکتان کرده باشند؟ شاید در آن شرایطی که شما را تهدید میکند، دوستانتان یا بسیار مشغول بودهاند؛ یا علاقهای به کمک نداشتهاند. شاید هم دوستی ندارید که در نزدیکیتان زندگی کند. شاید همۀ آنها برای یک زندگی بهتر به جای دیگری رفتهاند و اکنون شما شدیداً احساس تنهایی میکنید. در چنین شرایطی، از چه کسی میتوان کمک گرفت؟
البته که میتوانید از خدا کمک بگیرید. او قطعاً در کنارتان است و به بهترین شکل به شما کمک میکند. این تسلی بزرگی است، درست است. اینکه بدانیم خدا همیشه در کنار ماست. اما وقتی خدا در تلاش برای کمک به ما، کسانی را میفرستد که احساس میکنیم برای این کار مناسب نیستند، چه کنیم؟ آیا کمکش را به هر شکلی که باشد، میپذیریم؟ آیا وقتی به طریقهای غیرمنتظره اتفاق میافتد، آن را قبول میکنیم؟ جاسوسان یوشع و راحاب همین کار را کردند.
وقتی یوشع جاسوسانش را به شهر اریحا فرستاد و آنها با خطر مواجه شدند، خدا راحاب را به کمکشان فرستاد. اما میدانید راحاب که بود؟ او یک فاحشه بود. قطعاً او نمیتوانست کمک کند. او بیآبرو بود و با لکۀ گناه آلوده شده بود. اما واقعاً کمک کرد. در عوض این کمک، در جنگی که پیش رو بود و او نیاز به محافظت داشت، آنها به او کمک کردند. چطور ممکن بود؟ او سزاوار کمک نبود! در حقیقت آنها دشمن یکدیگر بودند.
خوشبختانه خدا فراتر از این چیزها را میبیند و به همین دلیل آنها را برای یکدیگر فرستاد تا کمکی را که در آن لحظه شدیداً نیاز داشتند، دریافت کنند. آیا ممکن است او همین کار را برای شما نیز انجام دهد؟ آیا ممکن است افرادی را برای کمک بفرستد که شما آمادۀ پذیرش آنها نباشید؟ او منتظر است به شما کمک کند. آیا به او اجازه خواهید داد؟
بچههای ما چطور؟ آیا آنها اجازه خواهند داد؟ آیا با نظرات ما دربارۀ کسانی که احساس میکنیم شایستۀ خدمت به خدا نیستند، تحت تأثیر قرار گرفتهاند؟ امیدواریم که اینطور نباشد. اما اگر اینطور است، بیایید داستان راحاب و دو جاسوس را به آنها بیاموزیم، یعنی همان دو جاسوسی که از سوی یوشع فرستاده شدند تا چشمانشان باز شود و ببینند که خدا میتواند و میخواهد از هر کسی و هر چیزی برای انجام اهدافش بر روی زمین استفاده کند تا کسانی را که دوستشان دارد، در امنیت نگاه دارد. بیایید بگذاریم که بچهها خود تشخیص دهند که خدا از چه کسانی میتواند استفاده کند تا از کمکهای خدا در مسیر سفر زندگیشان، غافل نشوند.
نگاهی به کتابمقدس:
تثنیه ۳۴:۱ – یوشع ۲:۲۴
آیهٔ کلیدی:
امثال ۳:۲۵-۲۶، «از بلای ناگهانی بیم نخواهی داشت و نه از هلاکت شریران، چون واقع شود. زیرا خداوند، مایۀ اطمینان تو خواهد بود و او پایت را از دام نگاه خواهد داشت.»
مفهوم کلیدی:
خدا میتواند از غیرمحتملترین افراد و غیرمنتظرهترین روشها برای کمک به ما در زمان نیاز استفاده کند، چون او همیشه در کنار ماست و هرگز ترکمان نخواهد کرد.
اهداف درس (دانستن، احساسکردن، انجامدادن):
۱- بدانند یوشع جاسوسانی را به اریحا فرستاد، آنها در آنجا با خطر مواجه شدند، اما از جایی غیرمنتظره، یعنی راحاب، زن بیآبرویی که خدای قوم اسرائیل را قبول داشت، در امان ماندند. آنها در عوض، هنگام نیاز از راحاب محافظت کردند.
۲- احساس کنند که خدا از غیرمنتظرهترین راهها و افراد استفاده کرده، کمک میفرستد.
۳- از خدا بخواهند هنگام نیاز به امنیت، به آنها کمک کند و از هر کسی یا هر چیزی که او سر راهشان قرار میدهد، این کمک را بپذیرند.
وسایل مورد نیاز:
– کتابمقدس
– کیسه/ سبد هدایا
– خوراکی
– سرودهای پرستشی کودکان
– تختۀ سفید (وایت بُرد) یا کاغذ، ماژیک، چسب، کاغذ سفید
– طراحی داستان راحاب و جاسوسان
– یک اسباببازی که نشاندهندۀ جاسوس است، یک تکه پارچۀ قرمز، ۳ لیوان، و یک سینی.
– تصاویر افراد یا چیزهایی در جامعه که خدا میتواند برای حفظ امنیت ما از آنها کمک بگیرد (شخص بیخانمان، معلم، والدین، صخره و غیره)
– الگوهای راحاب و دو جاسوس، کاغذ، وسایل رنگآمیزی، قیچی، چسب و تکه پارچههای قرمز.
خوشامدگویی:
– سرود خوشامدگویی (سرود مربوط به این قسمت و قسمتهای دیگر، برای دانلود در آخر همین صفحه قرار داده شدهاند.)
– خوراکی: خوراکیهایی را به بچهها بدهید که نیاز به تمیزکاری بعد از خوردن نداشته باشند. مانند آبمیوه و بیسکویت. زمانی را برای خوردن خوراکیها تعیین کنید: مثلاً ۱۰ دقیقه.
– زمان گفتوگو: با بچهها دربارهٔ هفتهای که داشتند صحبت کنید. از آنها بپرسید چه کارهایی کردند، چه احساسی داشتند و… . نشان دهید که به آنها اهمیت میدهید.
– در مورد درس هفتهٔ گذشته از آنها سؤال کنید.
پرستش و هدیه:
– سرودهایی دربارۀ یوشع، راحاب و جاسوسان، دریافت کمک از جانب خدا
– جمعآوری هدیهٔ بچهها (به یک سبد یا کیسه برای جمعآوری هدایا نیاز دارید. به آنها بگویید که این هدایا را بهعنوان پرستشی برای خدا جمعآوری و برای کمک به دیگران استفاده میکنید.)
راههای غیرمنتظره
خدا همیشه پیش ماست حتی اگه نبینیمش | دستش رو شونههامونه فقط باید بگیریمش | |
اگر که تو سختیها به حرفاش اعتماد کنیم | اونوقت میشه سیاهی رو تبدیل به رنگی شاد کنی | |
توی کلام نوشته که یوشع یه اسرائیلی بود | بهجای موسی واسه قوم یه جانشین عالی بود | |
به دستور او دو نفر به اریحا روون شدن | تو خونهٔ یه بدکاره از دشمنا پنهون شدن | |
بهواقع تو وقت فرار قولی دادن به یادگار | که اون زن و فامیلاشو نجات بدن آخر کار | |
اگر که توی زندگی مشکلی دست دراز کنه | خدا میتونه راهی از میون دریا باز کنه | |
رد میکنه خدا ما رو از وسط هر چی بلاست | نجات و اعتماد ما به هر چی باشه اشتباست |
دعا برای درس:
درس را با دعا شروع کنید. خدا را شکر کنید که او همیشه راهی برای کمک به ما فراهم میکند تا از آسیبها در امان باشیم، حتی اگر این کمک از سوی افراد یا جاهایی باشد که انتظارش را نداریم. از خدا کمک بخواهید که این هفته از ما در برابر شرایطی که به ما آسیب میرسانند، محافظت کند.
قلاب (جلب توجه آنها):
بگویید: «امروز یه شخصیتی رو آوردم که راستش یه جاسوسه، یه تیکه پارچۀ قرمز، ۳ تا لیوان و یه سینی دارم (این وسایل را در حال نام بردن، نشان بدهید). میتونین حدس بزنین که میخوایم با اینا چیکار کنیم؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) میخوایم یه بازی انجام بدیم. گوش کنین تا بهتون بگم چطوری بازی کنین.
من میخوام این ۳ تا لیوان رو وارونه روی این سینی بذارم. حالا میخوام جاسوس رو زیر یکی از این لیوانها مخفی کنم. ولی شما نمیتونین ببینین اونو کجا میذارم. باید حدس بزنین که اون کجاست. پس من یه لحظه برمیگردم و اونو زیر یکی از این لیوانها قایم میکنم (پشتتان را به بچهها کرده و آن را زیر یکی از لیوانها بگذارید.) خب، من آمادهام (بهطرف بچهها برگشته و سینی را در مقابلتان بگذارید).
حالا، کی میتونه حدس بزنه این مرد جاسوس کجاست؟ (برای حدسزدن دستشان را بلند کنند و شما هر بار یکی از آنها را انتخاب کنید.) بذار ببینیم درست گفتی؟ (زیر لیوان را نگاه کنید.) بله، درسته. ایناهاش. درست گفتی! (یا: نه! اینجا نیست.) کس دیگهای میخواد امتحان کنه؟ (اجازه بدهید که داوطلب شوند.) عالیه. بیاین ادامه بدیم و ببینیم کی میتونه جاسوس رو پیدا کنه (تا زمانی که همه به نوبت بازی کنند یا تا زمانی که فرصت دارید، به بازی ادامه بدهید).
حالا بیاین ببینیم که آیا میتونین این تیکه پارچۀ قرمز رو پیدا کنین؟ فکر میکنین بتونین؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) خب، بذارین ببینیم (برگشته و آن را در زیر یکی از لیوانها بگذارید و بعد بهطرف بچهها برگردید). کی دوست داره اولین نفری باشه که حدس میزنه این پارچۀ قرمز کجاست؟ (مانند قبل یکی را انتخاب کنید) خب، این جواب خوبی بود. این درست همون جاییه که گفتی (یا: نه، اینجا نیست).»
وقتی بازی تمام شد، بگویید: «چه خوب بازی کردین! شما تونستین جاسوس و تیکه پارچۀ قرمز رو راحت پیدا کنین. امروز میخوام راجع به یه تیکه پارچۀ قرمز بگم که یه زن جوون و خونوادهاش رو نجات داد. همینطور، راجع به دو تا جاسوس که مجبور شدن قایم بشن. میدونین چرا باید قایم میشدن؟ (اجازه دهید پاسخ دهند.) تا بتونن از خطر در امان بمونن. پس بیاین گوش کنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاد.»