نان روزانه

کلام امروز: عبرانیان ۱ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزامیر ۲۶مزامیر ۳۲پیدایش ۴۳:‏۱۶ تا آخر

ایام روزه

در سال ۱۹۷۳ کتابی به نام «عیسی، یهودیِ واقعی» در محافل دانشگاهی سروصدا به پا کرد. کتاب که نویسنده‌اش یک چهرهٔ دانشگاهی یهودی به نام «گِسا وِرمیس» بود، به شیوه‌ای پُرحرارت و برانگیزاننده، عیسی را قاطعانه در جایگاه بافت اصلی یهودی‌اش قرار داد. برای بسیاری، این کتاب روشنگر بود و برداشت‌ها را تغییر داد. دیگر ممکن نیست به عیسایی جدا و فراتر از فراز و نشیب‌های فرهنگ و تاریخ فکر کنیم. طبق استدلال کتاب، اگر بخواهیم درک خود را از عیسی عمیق‌تر کنیم، بایستی یهودی‌بودنِ او را جدی بگیریم.
حال فرض کنید می‌شد با زمان بازی کرد و گِسا وِرمیس را به مهمانی شام کوچکی بُرد که در آن روبه‌رویش نویسندهٔ نامه به عبرانیان نشسته بود. ممکن بود همان‌جا سر کباب گوساله بحث و گفتگو شود. این امر می‌توانست به‌طور دلپذیری به مهیج‌شدن شب کمک کند، مخصوصاً چون خود نویسندهٔ نامه به عبرانیان یهودی بود و نامه را برای هم‌کیشان یهودی‌اش می‌نوشت که در آستانهٔ ترک باورهای مسیحی خود بودند.
خط حملهٔ نویسندهٔ نامه به عبرانیان آنجا بود که عیسی را در بافت یهودی منطقه‌ای قرار نداد، بلکه نشان داد که عیسی اهمیتی نامتناهی و لایزال دارد. دوباره آیات فصل ۱ عبرانیان را با دقت بخوانید و هنگامی که شهامت الهیاتی نویسنده باعث شد نفس‌تان بند بیاید، صبر کنید. زبان او مستحکم است و مفاهیمش عظمتی شکوهمند دارند، همچون طنین شیپورها و غرش رعدآسای طبل‌ها.

یک پرسش: آیا زبان شما هنگامی که از خدا سخن می‌گویید، آن‌قدر که باید شکوهمند است؟

 

دعای امروز

ای خدای قادر!
به کسانی که در اشتباهند، نور حقیقتت را نشان بده،
باشد که به راه پارسایی بازگردند.
به همهٔ کسانی که شاگردی طریقت مسیح را پذیرفته‌اند،
عطا کن که بتوانند هر چیزی را که مغایر وظیفه‌شان است
کنار بگذارند،
و هر چه را که موافق آن است پیروی کنند؛
در خداوند ما عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو سلطنت می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

عبرانیان ۱

در گذشته، خدا بارها و از راههای گوناگون به واسطۀ پیامبران با پدران ما سخن گفت، امّا در این ایام آخر به واسطۀ پسر خود با ما سخن گفته است، پسری که او را وارث همه چیز مقرر داشت و به واسطۀ او جهان را آفرید. او فروغِ جلالِ خدا و مظهر کامل ذات اوست، و همه چیز را با کلام نیرومند خود نگاه می‌دارد. او پس از پاک کردن گناهان، به دست راست مقام کبریا در عرش برین بنشست. پس به همان اندازه که نامی برتر از فرشتگان به میراث بُرد، از مقامی والاتر از آنها نیز برخوردار شد. زیرا خدا تا کنون به کدام‌یک از فرشتگان گفته است: «تو پسر من هستی؛ امروز من تو را مولود ساخته‌ام»؟ و یا: «من او را پدر خواهم بود، و او مرا پسر» ؟ بلکه آن هنگام نیز که فرزند ارشد را به جهان می‌آورَد، می‌فرماید: «همۀ فرشتگان خدا او را بپرستند.» حال آنکه دربارۀ فرشتگان می‌گوید: «فرشتگانش را بادها می‌سازد، و خادمانش را شعله‌های آتش.» امّا دربارۀ پسر می‌گوید: «ای خدا، تخت سلطنت تو جاودانه است؛ عصای پادشاهی تو عصای عدل و انصاف است. تو پارسایی را دوست می‌داری و شرارت را دشمن؛ از این رو خدا، خدای تو، تو را بیش از همقطارانت به روغن شادمانی مسح کرده است.» و نیز می‌فرماید: «تو، ای خداوند، در آغازْ بنیان زمین را نهادی، و آسمانها صنعت دستان توست! آنها از میان می‌روند، امّا تو بر‌جا می‌مانی! آنها همه چون جامهْ مندرس خواهند شد! آنها را چون ردایی در هم خواهی پیچید، و بسان جامه‌ای جایگزین خواهند شد. امّا تو همان هستی، و سالهای تو را پایانی نیست!» خدا تا کنون به کدام‌یک از فرشتگان گفته است: «به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم» ؟ مگر آنها جملگی روحهایی خدمتگزار نیستند که برای خدمت به وارثان آیندۀ نجات فرستاده می‌شوند؟

مزامیر ۲۶

خداوندا، حکم بر برائتم ده، زیرا که من در صداقت خویش گام برداشته‌ام، و بی‌تزلزل بر خداوند توکل کرده‌ام. خداوندا، مرا امتحان کن و بیازما، دل و اندیشه‌ام را از بوتۀ آزمایش بگذران؛ زیرا محبت تو را همواره پیش چشم خود دارم، و پیوسته در سایۀ وفاداری تو گام می‌زنم. با مردان باطل همنشین نمی‌گردم، و با ریاکاران همراه نمی‌شوم؛ از جماعت بدکاران بیزارم و با شریران همنشینی نمی‌کنم. دستهایم را در بی‌گناهی می‌شویم، و مذبح تو را، خداوندا، طواف می‌کنم؛ تا آواز شکرگزاری را بشنوانم، و همۀ شگفتیهای تو را بازگویم. خداوندا، محل خانۀ تو را دوست می‌دارم، و جایگاه سکونت جلالت را. جان مرا با گناهکاران برمگیر، و نه حیات مرا با مردمان خون‌ریز؛ که در دستانشان ترفندهای شریرانه است، و دست راستشان آکنده از رشوه. و اما من در صداقت خویش گام برمی‌دارم؛ فدیه‌ام کن و فیضم ببخشا. پایم در جای هموار ایستاده است؛ در جماعت بزرگ خداوند را متبارک می‌خوانم.

مزامیر ۳۲

خوشا به حال آن که خداوند خطایی به حسابش نگذارد و در روحش فریبی نباشد. خوشا به حال آن که عِصیانش آمرزیده شد، و گناهش پوشانیده گردید. هنگامی که خاموشی گزیده بودم، استخوانهایم می‌پوسید از ناله‌ای که تمام روز برمی‌کشیدم. زیرا دست تو روز و شب بر من سنگینی می‌کرد؛ طراوتم به تمامی از میان رفته بود، بسان رطوبت در گرمای تابستان. سِلاه آنگاه به گناه خود نزد تو اعتراف کردم و جرمم را پنهان نداشتم. گفتم: «عِصیان خود را نزد خداوند اعتراف خواهم کرد»؛ و تو جرمِ گناهم را عفو کردی. سِلاه از این رو، باشد که هر پیروِ سرسپردۀ تو در زمانی که یافت می‌شوی به درگاهت دعا کند؛ حتی اگر آبهای بسیار سیلان کند، هرگز بدو نخواهد رسید. تو مخفیگاه من هستی؛ تو مرا از تنگی حفظ خواهی کرد، و با غریو رهایی احاطه‌ام خواهی نمود. سِلاه تو را بصیرت خواهم آموخت، و به راهی که باید رفت ارشاد خواهم کرد؛ و در حالی که چشمم بر توست، تو را مشورت خواهم داد. همچون اسب و قاطر بی‌فهم مباش، که تنها به افسار و لگام مهار می‌شوند، وگرنه نزدیکت نمی‌آیند. رنجهای شریران بسیار است، اما هر کس را که بر خداوند توکل دارد محبت احاطه خواهد کرد. ای پارسایان، در خداوند شادی کنید و خوش باشید؛ ای همۀ راست‌دلان، بانگ شادی برآورید.

پیدایش ۴۳:‏۱۶ تا آخر

چون سهم آنان را از سفرۀ یوسف می‌دادند، به بِنیامین پنج برابر سهم دیگران داده شد. پس ایشان با او نوشیدند و خوش گذراندند. و ایشان را به ترتیب سنشان در حضور او نشاندند، نخست‌زاده بر وفق نخست‌زادگیش و جوانترین بر وفق جوانیش، و آنان شگفت‌زده به یکدیگر نگریستند. برای او جدا غذا گذاشتند، برای ایشان جدا، و برای مصریانی که با او می‌خوردند نیز جدا، زیرا مصریان نمی‌توانستند با عبرانیان غذا بخورند چون مصریان از این کار کراهت دارند. سپس روی خود را شست و بیرون آمد و خویشتنداری کرد و گفت: «غذا بیاورید.» یوسف که از دیدن برادرش به شدّت متأثر شده بود، شتابان بیرون رفت تا جایی برای گریستن بیابد. پس به اتاق خویش رفت و آنجا بگریست. و یوسف سر بلند کرد و برادرش بِنیامین، پسر مادر خود را دید و پرسید: «آیا این همان برادر کوچکتان است که درباره‌اش به من گفتید؟» و به بِنیامین گفت: «پسرم، خدا تو را فیض عنایت فرماید.» آنان پاسخ دادند: «بنده‌ات پدر ما زنده و به سلامت است.» و خم شده، تعظیم کردند. یوسف از احوال ایشان پرسیده، گفت: «آیا پدر پیرتان که از او سخن گفتید، به سلامت است؟ آیا هنوز زنده است؟» چون یوسف به خانه آمد، ارمغانی را که با خود داشتند نزد وی به خانه آوردند و در برابر وی تعظیم کرده، روی بر زمین نهادند. و آنان ارمغانشان را برای آمدن یوسف به وقت ظهر آماده کردند، زیرا شنیده بودند که در آنجا غذا خواهند خورد. او گفت: «سلامتی بر شما باد؛ مترسید. خدای شما و خدای پدر شما گنجی برای شما در خورجینهایتان نهاده است، زیرا نقد شما به دست من رسیده است.» آنگاه شمعون را نزد آنان بیرون آورد. آن مرد ایشان را به خانۀ یوسف درآورد و به آنان آب داد تا پاهای خود را شستند، و به الاغهایشان نیز علوفه داد. و نقد بیشتر نیز آورده‌ایم تا آذوقه بخریم. نمی‌دانیم چه کسی نقد ما را در خورجینهایمان نهاده است.» ولی چون در محل گذران شب خورجینهایمان را گشودیم، هر یک نقد خود را به وزن تمام در دهانۀ خورجینمان یافتیم. پس آن را بازآورده‌ایم. «ای سرور ما، ما بار اوّل برای خرید آذوقه به اینجا آمدیم. پس ایشان نزد پیشکار خانۀ یوسف رفتند و به درگاه خانه با او چنین سخن گفتند: اما آنها از اینکه به خانۀ یوسف آورده شدند، ترسیدند زیرا با خود گفتند: «ما را به سبب نقدی که بار اوّل به خورجینهایمان بازگردانیده شده بود، به اینجا آورده‌اند تا بر ما حمله آورده، گرفتارمان کند و ما را بَردۀ خود سازد و الاغهایمان را نیز بگیرد.» آن مرد همان‌گونه که یوسف به وی گفته بود به عمل آورد و آن مردان را به خانۀ یوسف برد. چون یوسف بِنیامین را با آنان دید به پیشکار خانۀ خویش گفت: «این مردان را به خانه ببر و حیوانی ذبح کن و آن را آماده ساز، زیرا ایشان ظهر با من غذا خواهند خورد.»

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.