صحبتهای پطرس در این بخش، یعنی جایی که مردم به دور دوازده شاگرد گرد آمده بودند، شبیه پژواکی از داستان فصل ۲۴ انجیل لوقا، یعنی بازکردن و تفسیر کتابمقدس برای دو شاگرد در راه عمائوس است. پطرس در مورد چگونگی کار خدا در عیسای مسیح، یعنی مرگ و قیام او صحبت کرد. او همچنین اعلام کرد که نشانههای قدرتی که شاهدش هستند، مدرکی است دال بر این حقیقت که عیسی بهعنوان مسیح و سروری که آمدنش در مزمور داوود پیشگویی شده بود، از همه انتظار تبعیت دارد. این موضوع بهعنوان طرح کلی موعظهها، بارها در کتاب اعمال تکرار شده و نشاندهندهٔ آن «پیام مرکزی» است که زندگی و تعالیم کلیسای اولیه را شکل داده بود.
گاهی ممکن است ایمانداران قدیمی هم نسبت به این مسئلهٔ محوری و قلب موعظههای کلیسایی غفلت کنند و قدر آن را چنانکه باید، ندانند. در چنین حالتی، این خطر وجود دارد که ما تبدیل به منادیانی شویم که پیام را فراموش کردهاند. بسیار مهم است که این داستان را خوب بدانیم، آن را در ذهن خود حک کرده و این پیام را به جهان اعلام کنیم. همهچیز در مورد زندگی، مأموریت، خدمت، تشکیلات و پرستش کلیسا از عیسی نشأت میگیرد. از اینکه او حقیقتاً کیست و خدا از طریق او چه کاری انجام داده.
این پیام، تنها متعلق به رسولان در تاریخی دوردست نبود، بلکه باید پیام کلیسای امروز هم باشد. پیامی تازه، همچون خبر خوب به جهان اعلام میشود.
دعای امروز
ای پدر مهربان،
کلیسایت را در این روزها احیا کن،
و او را مقدس، قدرتمند و وفادار بگردان،
برای جلال خودت
در خداوند ما عیسای مسیح.
مطالعهٔ کتاب مقدس
اعمال رسولان ۲:۲۲-۳۶
«ای قوم اسرائیل، این را بشنوید: چنانکه خود آگاهید، عیسای ناصری مردی بود که خدا با معجزات و عجایب و آیاتی که به دست او در میان شما ظاهر ساخت، بر حقانیتش گواهی داد. آن مرد بنا بر مشیّت و پیشدانی خدا به شما تسلیم کرده شد و شما به دست بیدینان بر صلیبش کشیده، کشتید. ولی خدا او را از دردهای مرگ رهانیده، برخیزانید، زیرا محال بود مرگ بتواند او را در چنگال خود نگاه دارد. چنانکه داوود دربارۀ او میفرماید: «”خداوند را همواره پیش روی خود دیدهام، چه او بر دست راست من است تا جنبش نخورم. از این رو دلم شادمان است و زبانم در وجد؛ پیکرم نیز در امید ساکن خواهد بود. زیرا جانم را در هاویه وا نخواهی نهاد، و نخواهی گذاشت سرسپردۀ تو فساد ببیند. تو راههای حیات را به من آموختهای، و با حضور خود مرا از شادی لبریز خواهی کرد.“ «ای برادران، میتوانم با اطمینان به شما بگویم که داوودِ پاتْریارْک وفات یافت و دفن شد و مقبرهاش نیز تا به امروز نزد ما باقی است. امّا او نبی بود و میدانست خدا برایش سوگند خورده است که کسی را از ثمرۀ صُلْبِ او بر تخت سلطنت وی خواهد نشانید. پس آینده را پیشاپیش دیده، دربارۀ رستاخیز مسیح گفت که جان او در هاویه وانهاده نشود و پیکرش نیز فساد نبیند. خدا همین عیسی را برخیزانید و ما همگی شاهد بر آنیم. او به دست راست خدا بالا برده شد و از پدر، روحالقدسِ موعود را دریافت کرده، این را که اکنون میبینید و میشنوید، فرو ریخته است. زیرا داوود خود به آسمان صعود نکرد، و با این همه گفت: «”خداوند به خداوند من گفت: ’به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.“‘ «پس قوم اسرائیل، جملگی بهیقین بدانند که خدا این عیسی را که شما بر صلیب کشیدید، خداوند و مسیح ساخته است.»
مزامیر ۵۶
خدایا، مرا فیض عطا فرما، زیرا انسان بر من پا میگذارد! همۀ روز، مهاجمان بر من ستم روا میدارند. تمام روز، مخالفان مرا لگدمال میکنند، زیرا بسیاری متکبرانه با من میجنگند. آنگاه که ترسان شوم، بر تو توکل خواهم کرد. آری، بر خدا توکل خواهم کرد، بر خدایی که کلامش را میستایم. و ترسان نخواهم شد؛ انسان خاکی به من چه تواند کرد؟ همۀ روز سخنان مرا تحریف میکنند، و همۀ تدبیرهایشان برای آزار من است. دسیسه میکنند، در کمین مینشینند، و گامهایم را میپایند، زیرا قصد جان من دارند! با این همه شرارت، آیا جان سالم به در خواهند برد؟ خدایا، در خشمِ خود قومها را سرنگون ساز! تو شمار آوارگیهایم را نگاه میداری، و اشکهایم را در مَشک خود مینهی! آیا آنها در دفترِ تو نیست؟ پس آنگاه که یاری بخواهم، دشمنانم واپس خواهند نشست. این را نیک میدانم که خدا با من است. آری، بر خدا توکل میدارم، بر خدایی که کلامش را میستایم، بر خداوندی که کلامش را میستایم. و ترسان نخواهم شد؛ آدمی به من چه تواند کرد؟ خدایا، نذرهایم را به تو باید ادا کنم؛ قربانیهای شکرگزاری به تو تقدیم خواهم کرد. زیرا که تو خدایا، جانم را از مرگ رهانیدی، و پاهایم را از لغزش بازداشتی، تا در نور زندگی در حضور خدا سالک باشم.
مزامیر ۵۷
مرا فیض عطا فرما، خدایا، مرا فیض عطا فرما! زیرا جان من در تو پناه میجوید؛ زیر سایۀ بالهایت پناه میگیرم، تا این بلایا بگذرد. نزد خدای متعال فریاد برمیآورم، نزد خدایی که مقصودش را برای من به انجام میرساند. از آسمان فرستاده، مرا نجات خواهد داد؛ و آنان را که بر من پا میگذارند توبیخ خواهد کرد؛ سِلاه خدا محبت و وفاداری خود را خواهد فرستاد. جانم در میان شیران است، در میان آتشافروزان میخوابم؛ در میان آدمیانی که دندانهایشان نیزهها و تیرهاست، و زبانشان شمشیرِ برّان. خدایا، بر آسمانها متعال شو، و جلالت بر تمامی زمین باشد! در برابر پاهایم دام گستردند، و جانم خم گردید! بر سر راهم چاه کندند، اما خود بدان فرو افتادند. سِلاه دل من مستحکم است، خدایا، دل من مستحکم است؛ سرود خواهم خواند و خواهم نواخت. ای جان من، بیدار شو! ای چنگ و بربط بیدار شوید! من سپیدهدم را بیدار خواهم کرد! خداوندگارا، تو را در میان ملتها خواهم ستود، و از بهر تو در میان طوایف خواهم سرایید. زیرا محبت تو عظیم است، تا به آسمانها، و وفاداریت تا به ابرها! خدایا، بر آسمانها متعال شو، و جلالت بر تمامی زمین باشد!
۱سموئیل ۲۱:۱ - ۲۲:۵
داوود به نوب نزد اَخیمِلِکِ کاهن رفت. اَخیمِلِک لرزان به استقبالش آمد و پرسید: «چرا تنهایی و کسی با تو نیست؟» داوود به او گفت: «پادشاه مرا به کاری مأمور کرده و به من گفته است: ”مگذار کسی از آنچه تو را به انجامش مأمور کرده، میفرستم، چیزی بداند.“ با افرادم نیز در فلان جا وعدۀ ملاقات گذاشتهام. پس حال دمِ دست چه داری؟ پنج قرص نان یا هر چه یافت شود، به من بده.» کاهن پاسخ داد: «نان معمولی دم دست ندارم، اما نان مقدس هست، مشروط بر آنکه مردان تو از زنان دوری کرده باشند.» داوود به کاهن گفت: «بهدرستی که زنان همچون گذشته به هنگام مأموریت از ما دور نگاه داشته شدهاند. حتی در سفرهای عادی نیز مردان من ظروف خود را مقدس نگاه میدارند، چه رسد به امروز!» پس کاهن نان مقدس را به او داد، زیرا که نان دیگری در آنجا نبود بهجز نان حضور، که از حضور خداوند برگرفته میشود و همان روز به جای آن، نان گرم نهاده میشود. و اما آن روز یکی از خدمتگزاران شائول آنجا بود که مکلّف به ماندن در حضور خداوند بود. نام او دوآغِ اَدومی بود، رئیس چوپانان شائول. داوود از اَخیمِلِک پرسید: «آیا اینجا نیزه یا شمشیری دم دست داری؟ زیرا من نه شمشیرم را با خود آوردهام و نه اسلحهام را، چون که فرمان پادشاه فوری بود.» کاهن پاسخ داد: «اینک شمشیر جُلیاتِ فلسطینی که او را در وادی ایلاه کشتی، اینجا در پارچهای پیچیده شده و پشت ایفود است. اگر میخواهی آن را برگیری، برگیر، زیرا جز آن در اینجا نیست.» داوود گفت: «آن شمشیر نظیر ندارد! آن را به من بده.» آن روز داوود برخاسته، از حضور شائول گریخت و نزد اَخیش، پادشاه جَت رفت. اما خادمان اَخیش به او گفتند: «آیا این همان داوود، پادشاه سرزمین خویش نیست؟ آیا او همان نیست که رقصکنان دربارهاش میخواندند: ”شائول هزارانِ خود را کشته است، و داوود ده هزارانِ خود را“؟» این سخنان داوود را سخت به فکر فرو برد، و او بهشدت از اَخیش پادشاه جَت ترسید. پس در حضور ایشان رفتار خود را تغییر داد و تا زمانی که نزد آنها بود، وانمود کرد دیوانه است؛ بر درهای دروازه خط میکشید و آب دهانش از ریش او سرازیر بود. آنگاه اَخیش به خدمتگزاران خود گفت: «اینک چنانکه میبینید، این مرد دیوانه است! پس چرا او را نزد من آوردهاید؟ مگر اینجا دیوانه کم داشتم که این مرد را نیز آوردهاید تا در حضور من همچون دیوانگان رفتار کند؟ آیا باید این مرد به سرای من بیاید؟»
پس داوود از جَت رفته، به غار عَدُلّام گریخت. چون برادران داوود و تمامی خاندان پدرش این را شنیدند، نزد او به آنجا رفتند. و هر که در تنگی بود، و هر بدهکار و تلخجان، نزد داوود گرد آمدند، و او فرماندۀ آنان گشت. حدود چهارصد تن با او بودند. داوود از آنجا به مِصفِه در موآب رفت و به پادشاه موآب گفت: «تمنا دارم اجازه دهید پدر و مادرم نزد شما بمانند تا آن زمان که دریابم خدا برایم چه خواهد کرد.» پس ایشان را نزد پادشاه موآب گذاشت، و آنها تا زمانی که داوود در آن مخفیگاه بود، نزد پادشاه موآب ماندند. و اما جادِ نبی به داوود گفت: «در این مخفیگاه نمان بلکه روانه شده، به سرزمین یهودا برو.» پس داوود آنجا را ترک کرد و به جنگل حارِث رفت.