پس از جشن دیروز برای تعمید مسیح، به ابتدای کتابمقدس برمیگردیم. خلقت تازهای که مسیح به جهان میآوَرَد، خلقت قدیم را تخریب یا تضعیف نمیکند، بلکه آن را تحقق میبخشد.
گزارش کتاب پیدایش از هفت روز آفرینش، گزارشی باشکوه است و تا حدودی شبیه مراسم پرستش کلیسایی با تکرارهای پراُبُهتش، به حرکت از مخلوقات اولیه تا پیدایش انسان بهعنوان تاج خلقت اشاره دارد. خدا با فرمان دادن به بینظمی، میآفریند. عبارت عبریای که «بیشکل و خالی» ترجمه شده، «تُهو و بُهو» است که تا جایی که زبان عبری میتواند برساند، به معنی «نیستی» است. استنتاج آموزۀ «خلقت از نیستیِ مطلق» از کتاب پیدایش، نیازمند الهیاتی پیشرفتهتر است، اما نکتهای که در اینجا بدان اشاره میشود، این است که هستی با کلام خدا آغاز میشود و با ارادۀ خدا میآساید.
سه روز نخست خلقت نشاندهندۀ تعادلی میان نظم و تغییر است؛ نور و تاریکی، روز و شب. کیهان از قوانین تبعیت میکند، اما درون این قوانین، فضایی نیز برای پدیدار شدن تازگی ناب هست. خدا به طبیعت «اجازه میدهد» که پیش رود و فراوانی اَشکال حیات را بار آوَرَد. نتیجه نیکوست و خدا تصریح میکند که چنین باشد. از آشفتگی نظم پدید میآید، از فضا ساختار پدید میآید، از زمین باروری پدید میآید که امکان رشد را فراهم میآورد. حتی پیش از ظهور انسان در صحنه، شرایط برای برکت فراهم شده است. آن برکت اصلی که تا امروز همچنان ادامه دارد.