قرار گرفتن کلمات «حکم» و «محبت» در جملهای واحد، بهراحتی صورت نمیگیرد. محبت چیزی نیست که بتوانید خود را وادار سازید آن را داشته باشید. میتوانید بگویید که کسی را دوست دارید. یا ادعای آن را داشته باشید. میتوانید برای کمک به کسی، کارهای محبتآمیز انجام دهید. اما در تهِ دل خود میدانید؛ آیا او را به شکلی اصیل و واقعی دوست دارید یا نه، محبتی که قادر نیستید کنترلش کنید.
اما در این حکمِ عیسی به پیروانش که باید یکدیگر را دوست بدارند، حقیقت تازهای است. مضمون یا چارچوب آن، ایناست که عیسی ما را به شکلی خارقالعاده، ایثارگرانه و پایانناپذیر محبت کرده است. وقتی خود را تسلیم میکنیم تا چنین کامل محبت شویم، محبت به دیگران پیامدی اجتنابناپذیر میگردد. وقتی شروع به شناختن خدا میکنیم، شروع به شناختن محبت میکنیم (اول یوحنا ۴:۷). وقتی خود را تسلیم روحالقدس میکنیم، با محبتی که خدا به ما کرده، پُر میشویم (رومیان ۵:۵). اگر قادر نیستید خود را وادار سازید ایماندار دیگری را محبت کنید، فقط زمانی میتوانید خود را تغییر دهید که از نو پی ببرید که مفهوم محبت شدن از سوی مسیح چیست!
در چارچوب این سخنان، پطرس شتابزده قول داد که به عیسی وفادار بماند، قولی که چند ساعت بعد، آن را شکست. وقتی در سه موقعیت از او پرسیدند که آیا عیسی را میشناسد، او مدعی شد که نمیشناسد. لذا جای تعجب نیست که وقتی پس از رویداد رستاخیز، با عیسی ملاقات کرد و فرصتی یافت تا رابطۀ خود را با او اصلاح کند، عیسی از او نپرسید: «آیا از انکار کردن من پشیمانی؟»، بلکه پرسید: «آیا مرا محبت میکنی؟» (یوحنا ۲۱:۱۵-۱۷).