نان روزانه

کلام امروز: لوقا ۳۵:۲۴ | مطالعهٔ کتاب مقدس: * لوقا ۱۳:۲۴-۳۵* اعمال رسولان ۹:۱-۱۹

رستاخیز، دعوت به پیروی از عیسی

«سپس، آن دو نیز باز گفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناخته اند.» لوقا ۳۵:۲۴

ظاهر‌شدن عیسی به دو تن از پیروانش که پس از واقعۀ صلیب اورشلیم را ترک گفته به‌سوی دهکده‌ای به نام عِمائوس می‌رفتند، تصویری هدفمند از ظهور عیسی به پیروانش را آشکار می‌کند. به‌نظر می‌رسد که ناامیدی و یأس بر این دو شاگرد چیره شده بود. آنها با وجود اخبار امید‌بخشی که از زنان در مورد ناپدید‌شدن پیکر عیسی و  ظاهر‌شدن فرشتگان شنیده بودند، ماجرا را پایان یافته دانسته، پریشان و اندوهگین به‌طرف دهکدۀ خود در حرکت بودند.

لوقا، یکی از این دو را با نام کِلوپاس به ما معرفی می‌کند. اگر کلوپاس همان شخصی باشد که یوحنا به حضور زن او مریم در پای صلیب اشاره می‌کند (یوحنا ۱۹: ۲۵)، پس بعید نیست که شخص همراه او زنش مریم باشد. بدین ترتیب، این احتمال وجود دارد که مریم همراه زنان دیگر برای تدهین بدن عیسی به مقبره نرفته بود، چرا که در این صورت خودش با قبر خالی مواجه می‌شد. در عوض، به‌نظر می‌رسد کلوپاس و مریم در روز یکشنبه اورشلیم را به مقصد منزل خود در عمائوس برای بازگشت به زندگی عادی خود ترک کردند.

اما، در میانۀ راه عیسی در سیمایی متفاوت با آنها همراه می‌شود (مرقس ۱۶:۱۲). ظاهراً، هدف عیسی این بود که درک ناقص و اشتباه آنها از نبوت‌های عهد عتیق را اصلاح کند. این دو، مانند سایر شاگردان، هنوز از ضرورت بر‌صلیب‌شدن و رنج‌های عیسی به‌عنوان نقشه و طرح خدا برای نجات بشر مطلع نبودند. از‌این‌رو، در نظر آنها مرگ عیسی پایان تمامی این ماجرا بود. به همین خاطر، عیسی ابتدا آنها را به‌خاطر بی‌ایمانی ناشی از بد‌فهمی کلام خدا سرزنش می‌کند. سپس، شکرگزاری و پاره‌کردن نان توسط عیسی هنگام شام و شاید مشاهدهٔ دست‌های سوراخ‌شدهٔ وی، باعث می‌شود که آن دو او را شناخته، به واقعیت قیام عیسی از مردگان پی ببرند. پس از آن، عیسی از نظر آنها ناپدید می‌شود و آنها نیز به‌خاطر توضیحات عیسی، متوجه اشتباه خود شده، به اورشلیم باز می‌گردند.

اگر راه را به اشتباه رفته‌ایم، کافی است تا به دست‌های سوراخ شدۀ عیسی بنگریم، دست‌هایی که با پاره‌کردن نان چشم‌های ما را باز می‌کنند تا بازگشت کرده، دوباره او را پیروی کنیم.

مطالعهٔ کتاب مقدس

لوقا ۳۵:۲۴

سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناخته‌اند.

* لوقا ۱۳:۲۴-۳۵

در راه عِمائوس
۱۳در همان روز، دو تن از آنان به دهکده‌ای می‌رفتند، عِمائوس نام، واقع در دو فرسنگی اورشلیم. ۱۴ایشان دربارۀ همۀ وقایعی که رخ داده بود، با یکدیگر گفتگو می‌کردند. ۱۵همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند، عیسی، خود، نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد. ۱۶امّا او را نشناختند زیرا چشمان ایشان بسته شده بود. ۱۷از آنها پرسید: «در راه، دربارۀ چه گفتگو می‌کنید؟» آنها با چهره‌هایی اندوهگین، خاموش ایستادند. ۱۸آنگاه یکی از ایشان که کْلِئوپاس نام داشت، در پاسخ گفت: «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده بی‌خبری؟» ۱۹پرسید: «چه چیزی؟» گفتند: «آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همۀ مردم، کلام و اعمال پرقدرتی داشت. ۲۰سران کاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند. ۲۱امّا ما امید داشتیم او همان باشد که می‌بایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این، به‌واقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است. ۲۲برخی از زنان نیز که در میان ما هستند، ما را به حیرت افکنده‌اند. آنان امروز صبح زود به مقبره رفتند، ۲۳امّا پیکر او را نیافتند. آنگاه آمده، به ما گفتند فرشتگانی را در رؤیا دیده‌اند که به ایشان گفته‌اند او زنده است. ۲۴برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همان‌گونه که زنان نقل کرده بودند، یافتند، امّا او را ندیدند.» ۲۵آنگاه به ایشان گفت: «ای بی‌خردان که دلی دیرفهم برای باور کردن گفته‌های انبیا دارید! ۲۶آیا نمی‌بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید؟» ۲۷سپس از موسی و همۀ انبیا آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتب مقدّس دربارۀ او گفته شده بود، برایشان توضیح داد.
۲۸چون به دهکده‌ای که مقصدشان بود نزدیک شدند، عیسی وانمود کرد که می‌خواهد دورتر برود. ۲۹آنها اصرار کردند و گفتند: «با ما بمان، زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.» پس داخل شد تا با ایشان بماند. ۳۰چون با آنان بر سفره نشسته بود، نان را برگرفت و شکر نموده، پاره کرد و به ایشان داد. ۳۱در همان هنگام، چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، امّا در‌ دم از نظرشان ناپدید گشت. ۳۲آنها از یکدیگر پرسیدند: «آیا هنگامی که در راه با ما سخن می‌گفت و کتب مقدّس را برایمان تفسیر می‌کرد، دل در درون ما نمی‌تپید؟» ۳۳پس بی‌درنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند. آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گرد ‌آمده، ۳۴می‌گفتند: «این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است، زیرا بر شَمعون ظاهر شده است.» ۳۵سپس، آن دو نیز بازگفتند که در راه چه روی داده و چگونه عیسی را هنگام پاره کردن نان شناخته‌اند.

* اعمال رسولان ۹:۱-۱۹

۹عیسی پس از گفتن این سخنان، در حالی که ایشان می‌نگریستند، به بالا برده شد و ابری او را از مقابل چشمان ایشان برگرفت. ۱۰هنگامی که می‌رفت و شاگردان به آسمان چشم دوخته بودند، ناگاه دو مردِ سفیدپوش در کنارشان ایستادند ۱۱و گفتند: «ای مردان جلیلی، چرا ایستاده به آسمان چشم دوخته‌اید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، باز خواهد آمد، به همین‌گونه که دیدید به آسمان رفت.»
انتخاب مَتّیاس به جای یهودا
۱۲آنگاه شاگردان از کوه موسوم به زیتون به اورشلیم بازگشتند. آن کوه بیش از مسافت یک روز شَبّات با اورشلیم فاصله نداشت. ۱۳چون به شهر رسیدند، به بالاخانه‌ای رفتند که اقامتگاهشان بود. آنان پطرس و یوحنا، یعقوب و آندریاس، فیلیپُس و توما، بَرتولْما و مَتّی، یعقوب فرزند حَلْفای و شَمعون غیور و یهودا فرزند یعقوب بودند. ۱۴ایشان همگی به همراه زنان و نیز مریم مادر عیسی و برادران او، یکدل تمامی وقت خود را وقف دعا می‌کردند.
۱۵یکی از آن روزها، پطرس در میان برادران که جملگی حدود یکصد و بیست تن بودند، ایستاد ۱۶و گفت: «ای برادران، آن نوشتۀ کتب مقدّس باید به حقیقت می‌پیوست که در آن روح‌القدس مدتها پیش به زبان داوود دربارۀ یهودا، راهنمای گرفتارکنندگانِ عیسی، پیشگویی کرده بود. ۱۷زیرا او یکی از ما محسوب می‌شد و سهمی در این خدمت داشت.»
۱۸(یهودا با پاداشِ شرارت خود قطعه زمینی خرید و در آن به روی درافتاد و از میان پاره شد و اَمعا و اَحشایش همه بیرون ریخت. ۱۹ساکنان اورشلیم همه از این واقعه آگاه شدند و به زبان خود آن محل را ’حَقِلْ‌دَما‘، یعنی زمین خون نامیدند.)

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.