برخی مفسران با استناد به این بخش، مدعی میشوند که عیسی خواستار جدایی کلیسا و دولت (یا مذهب و سیاست) بود. اما باید بدانیم که این دوگانگی مشهود در بستر بسیار خاصی اتفاق افتاده بود. برای متی، آن پادشاهی خدا که عیسی دربارهاش سخن میگفت، تمام زندگی را دربَر میگرفت و بههیچوجه، آن را به چند بخش دستهبندی نمیکرد. این موقعیت خاص، بخشی از سلسله مجادلاتی بود که فریسیان آغاز کرده بودند تا عیسی را به دام انداخته و بتوانند او را متهم به کفرگویی یا بدعت کنند. آنها از پیش تصمیم به کشتن او گرفته بودند (متی ۱۲:۱۴). پس تلهای موفقیتآمیز، میتوانست پوششی موجه برای عملیکردن این تصمیم باشد.
با وجود این، کلمات عیسی در اینجا هم مثل همیشه، به سطوحی از معانی اشاره میکنند که ورای معنای اولیهشان بود. عیسی طوری به حیلهٔ فریسیان پاسخ داد که دیگر نتوانند بحثشان را ادامه دهند، اما این کلمات، برای مخاطبانش نشانهٔ دیگری بر حقیقت هویت و مأموریت او نیز بودند. اینها کلمات یک انقلابی که میخواست پادشاهی اسرائیل را بهزور احیا کند، نبودند. با اینحال، بسیاری از پیروانش چنین چیزی را از او میخواستند و انتظار داشتند. اما عیسی بهعنوان کسی صحبت میکرد که حاضر است با خوشحالی، سهم حکومت را پرداخته و در همان حال، پیام انقلابی محبت و بخشش خدا را در بستر نظم اجتماعی موجود، موعظه کند. این برای امروز ما نیز، چالشی معتبر است و ما را تشویق میکند تا در بطن و از طریق تمام روابطمان به دنبال خدا باشیم: یعنی در خانواده، جماعت و در جامعه بهعنوان یک کل.