چنانچه به گذشتهٔ خود نگاهی بیندازیم، میتوانیم نقاط عطفی کلیدی را تشخیص دهیم، آن زمان که اتفاق مهمی افتاد که نشانهٔ آغاز یا پایان دورهای خاص بود. شاگردی مسیحی گاه با تصویر سفری عادی یا سفری زیارتی مورد اشاره قرار میگیرد، و ممکن است سودمند باشد که علامتهای گوناگونی را در مسیر این سفر در ذهن خود مجسم سازیم. ماجراهای انجیل نیز به همین شیوه عمل میکنند. آیات امروز یکی از آن موقعیتهاست.
هر چهار انجیل آغاز خدمت علنی عیسی را با شخصیت یحیی مرتبط میسازند. این امر حائز اهمیت است، زیرا ریشههای روایت خودِ عیسی را در چارچوب روایات گستردهترِ اسرائیل قرار میدهد. یحیی بهعنوان پیشگامی به سبک و سیاق انبیای عهدقدیم معرفی شده است، و عیسی موعظهٔ خود را دربارهٔ پادشاهی خدا، با آگاهی از همین روایت گستردهتر آغاز میکند. ازاینرو، وقتی انجیلها را به صورت یک کل میخوانیم، باید این نکته را مد نظر داشته باشیم.
در ضمن، این آیات از ما میخواهند که جایگاه و رتبهٔ یحیی را در ارتباط با جایگاه عیسی تشخیص دهیم. یحیی پیشگام بود، اما عیسی بازیگر اصلی در صحنهٔ نمایش. با این حال، عیسی خود را مطیع یحیی میسازد و نشان میدهد که تعمید خودش مطابق است با «پارسایی»، آن پارسایی که لااقل در متی، به معنی انجام ارادهٔ خدا از طریق اجرای احکام است. اقتدار عیسی ناشی است از اقتدار «پدرش»، و بدینسان، این صدای خدا و روح خداست که خود را در این لحظهٔ حیاتی پدیدار میسازد.
دعای امروز
ای خدا، ای پادشاه جلال،
تو پسر یگانهات، عیسای مسیح را
با ظفری عظیم، به ملکوت آسمانیات بالا بردی:
تمنا داریم که ما را بدون تسلی رها نسازی،
بلکه روح مقدست را بفرست تا قوتمان بخشد،
و ما را به مکانی رفعت ببخشد که نجاتدهندهمان، مسیح، پیشاپیش ما رفته،
هماو که با تو زنده است و سلطنت میکند،
در اتحاد با روحالقدس،
یک خدا، اکنون و تا ابدالآباد.
مطالعهٔ کتاب مقدس
متی ۳:۱۳ تا آخر
آنگاه عیسی از جلیل به رود اردن آمد تا از یحیی تعمید گیرد. عیسی در پاسخ گفت: «بگذار اکنون چنین شود، زیرا شایسته است که ما پارسایی را به کمال تحقق بخشیم.» پس یحیی رضایت داد. ولی یحیی کوشید او را بازدارد و به او گفت: «مَنَم که باید از تو تعمید بگیرم، و حال تو نزد من میآیی؟» چون عیسی تعمید گرفت، بیدرنگ از آب برآمد. همان دم آسمان گشوده شد و او روح خدا را دید که همچون کبوتری فرود آمد و بر وی قرار گرفت. سپس ندایی از آسمان در رسید که «این است پسر محبوبم که از او خشنودم.»
مزمور ۱۱۰
خداوند به خداوندگار من گفت: «به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسی زیر پایت سازم.» خداوند عصای اقتدار تو را از صَهیون دراز خواهد کرد؛ در میان دشمنانت فرمانروایی کن. در روزی که به جنگ روی قوم تو با رغبت داوطلب خواهند شد. آراسته به شکوهی مقدس، جوانان تو چون شبنم از رَحِمِ فجر نزد تو حاضر خواهند بود. خداوند سوگند خورده و نظرش را تغییر نخواهد داد که: «تو جاودانه کاهن هستی، در رتبۀ مِلکیصِدِق.» خداوند بر دست راست توست! او در روز خشم خود پادشاهان را در هم خواهد کوبید. او قومها را داوری خواهد کرد و آنها را از لاشها پر خواهد ساخت و سران را در سرتاسر زمین خواهد کوبید. او از نهر کنار راه خواهد نوشید؛ بنابراین سَرِ خویش را بر خواهد افراشت.
مزمور ۱۱۱
هَلِلویاه! خداوند را با تمامی دل سپاس خواهم گفت، در شورای صالحان، در میان جماعت. کارهای خداوند عظیم است؛ آنان که از آنها لذت میبرند، جملگی در آنها غُور میکنند. کار او پر از جلال و شکوه است، و عدالتش پایدار، تا به ابد! او خویشتن را به کارهای شگفتش شهره ساخته است؛ خداوند فیاض و رحیم است. او ترسندگان خود را روزی میدهد، و عهد خویش را تا به ابد یاد میدارد. قوّت کارهای خویش را بر قوم خود اعلام داشته، تا میراث قومها را بدیشان عطا فرماید. اعمال دستهایش حق و عدل است، و جملۀ احکامش قابل اعتماد. پایدارند تا ابدالآباد، و در راستی و درستی وضع گردیدهاند. فدیه را برای قوم خود فرستاد، و عهد خویش را جاودانه حکم فرمود؛ قدوس و مَهیب است نام او! ترس خداوندآغاز حکمت است، آنان را که به احکام او عمل میکنند فهمِ نیکوست. ستایش او تا به ابد پایدار است!
اول پادشاهان ۱۹:۱-۱۸
اَخاب ایزابل را از هرآنچه ایلیا کرده بود و اینکه چگونه تمامی انبیا را به شمشیر کشته بود، آگاه ساخت. پس ایزابل قاصدی نزد ایلیا فرستاده، گفت: «خدایان مرا سخت مجازات کنند اگر تا فردا نزدیک همین وقت، جان تو را مانند جان یکی از کشتگان نسازم.» ایلیا ترسید و برخاسته، از بیم جان خود پا به فرار گذاشت. او به بِئِرشِبَع در یهودا رسید و خدمتگزارش را در آنجا واگذاشت. اما خود سفری یک روزه به بیابان کرد و رفته، زیر درخت اَردَجی نشست و آرزوی مرگ کرد و گفت: «ای خداوند، دیگر بس است! جان مرا بگیر زیرا که از پدرانم بهتر نیستم.» سپس زیر درخت اَردَج دراز کشید و به خواب رفت. اینک فرشتهای او را لمس کرد و بدو گفت: «برخیز و بخور.» چون نگریست، اینک کنار سرش قرص نانی پخته بر سنگهای داغ، و کوزهای آب بود. پس خورد و نوشید و باز دراز کشید. فرشتۀ خداوند بار دوّم بازگشته، او را لمس کرد و گفت: «برخیز و بخور، زیرا سفری دراز در پیش داری.» پس برخاسته، خورد و نوشید، و با نیروی آن خوراک، چهل شبانهروز راه پیمود تا به حوریب، کوه خدا رسید.