«نابودی! نابودی بیشتر!». به نظر میرسد که این بندگردانِ اکثر نبوتهای عهد قدیم باشد. ما ایمانداران، از دیدن تصویر خدایی خشمگین و مجازاتکننده که از ویرانی و نابودی لذت میبَرَد، ممکن است متحیّر شویم. اشعیا ناگزیر بود که با مردم اورشلیم، در دورهای نامطمئن در سدۀ هشتم پیش از میلاد، سخن بگوید. مملکت شمالی که اسرائیل نامیده میشد، سقوط کرده بود. یهودا، یعنی مملکت جنوبی نیز از سوی لشکر آشور مورد تهدید قرار داشت، و اشعیا بهدنبال مفهوم تمام این رویدادها بود.
وقتی در زندگی بشر مشکلاتی پیش میآید، طبیعی است که بپرسیم چرا خدا اجازه داده تا چنین شود. هر بحرانی، چه ملی باشد و چه شخصی، نیاز به تغییر را با خود بههمراه دارد. بحران دعوتی است به تغییر، به ارزیابی مجدد اولویتهایمان. دعوت به توبه، یک رأی یا حکم نیست، بلکه فراخوانی است برای عمل. در این فرایند، «دورۀ متعاقبی» نیز خواهد بود، آن زمان که بحران به پایان میرسد.
اشعیا از دولتمندان، از بهرهکشان و آسودهخاطران میخواهد که توبه کنند. شاید اگر تصور میکنیم مال و منال زیادی داریم، باید سخن او را به این معنا تلقی کنیم که خدا ما را محکوم میسازد. چنانچه فقر و تنگدستی و بیعدالتی را تجربه کردهایم، شاید سخنان اشعیا را همچون بیان این حقیقت تلقی کنیم که عدالت در جامعه، نتیجۀ رفتاری منصفانه با تمام شهروندان است.
ما میدانیم که در مسیح، حقیقت ما را آزاد میکند، هرچقدر هم شنیدن آن دشوار باشد. مرگ و نابودی هرگز پایان ماجرا نیست. هر بحرانی هم دامنگیر ما گردد، همواره «دورهای متعاقب» هست، تازگی حیات.