نان روزانه

ایام صعود تا پنتیکاست

مدرسه‌ای را تصور کنید. دفتری برای معلمان دارد که احتمالاً نزدیک اتاق مدیر است. دو اتاق هست و دو در. یکی پر از بگو‌و‌بخند است که می‌توان در آن افکار و نگرانی‌ها را با همکاران در میان گذاشت و دیگری فقط متعلق به مدیر است. می‌توانید تجسم کنید که مدیر هم روزی معلم جوانی بوده و ابتدا در اتاق معلمان جای داشته و حس همبستگی آنجا را به یاد می‌آورد، اما اکنون به ضرورت جدا شده است. رهبری می‌تواند نمونه‌ای از تجربهٔ تنهایی باشد. البته مزایایی هم در میان است: ایجاد حس هدفمندی، لذت تفکر راهبردی، بنای تغییرات مثبت. رهبری همیشه هم «مایهٔ انزوا» نیست.

همچنین مواقعی هست که رهبری واقعی به تشکیل یک گروه نیاز دارد، مواقعی که فرصت‌ها فقط وقتی می‌توانند کاملاً تحقق یابند که کسانی با هدف مشترک با همدیگر کار کنند. وقتی رهبر خوب و گروه تشکیل‌شده به‌طور منسجم با هم کار کنند، حاصل کار می‌تواند شادی‌بخش باشد. حاصل کار آن است که آن نهاد از مجموع بخش‌های تشکیل‌دهنده‌اش بزرگ‌تر می‌شود.

اما در همهٔ سازمان‌ها لحظاتِ حساس وجود دارند. یکی از آنها در انتقال‌های مهم اتفاق می‌افتد. مثلاً هنگامی که جذبهٔ رهبر اصلی باید جای خود را به سبک مدیریتی آرام‌تری بدهد. در متنی که امروز می‌خوانیم، با چنین لحظه‌ای مواجه‌ایم و نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم که در این صحنه نتیجه چه می‌تواند باشد. اما دستِ‌کم بار از شانهٔ موسی برداشته شده و تنهایی‌اش کاهش یافته است.

برای رهبرانی که می‌شناسید، دعا کنید تا حکمت یابند.

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.