روز گرامیداشت مریم باکرهٔ خجستهاین وعده که زنی جوان فرزندی آورده، او را عمانوئیل خواهد نامید، ذهن ما را به روایتهای انجیل در مورد ولادت عیسی معطوف میسازد. اما این سخنان فقط به آیندهای دور اشاره نمیکنند، بلکه نخست پیامی هستند نبوتی خطاب به آحاز پادشاه و اهالی یهودا.
یهودا تحت محاصرهٔ همسایگان شمالیاش، یعنی اسرائیل (در آیات پیشین، از نام «افرایم» برای اشاره به آن استفاده شده) و سوریه (همان «آرام» یا «دمشق») قرار داشت. چارهای که آحاز به آن میاندیشید، درخواست کمک از آشور بود و امید داشت که دشمنِ دشمنانش بتواند دوست او گردد. اما بعداً معلوم شد که آشور از آن دو مملکت نیز بدتر است. لذا با اینکه در آن زمان که آن فرزند به سن مسئولیتپذیری برسد (حدود ۱۲ یا ۱۳ سالگی)، این دو همسایه عقبنشینی کرده، مملکت یهودا را در صلح و صفا رها خواهند کرد، بهطوری که مردمانش بتوانند از «خامه و عسل» لذت ببرند، اما آیات بعدی هشدار میدهند که حضور هولناک آشور بهزودی فرا خواهد رسید.
نبی قبلاً به آحاز گفته بود که یگانه راه حل، توکل به خداست، نه به آشور. درست است که در تثنیه ۶:۱۶ در مورد آزمودن خدا از طریق نافرمانی هشدار داده شده است، اما در آیات دیگر ذکر شده که چگونه خدا با میل و رغبت و «با آیات و عجایب»، نشان میدهد که قومش میتوانند به او تکیه کنند (تثنیه ۴:۳۲-۴۰). در اینجا آن که واقعاً مورد آزمایش قرار میگیرد، آحاز و ایمانش است.
از آنجا که خدا همواره ما را فرا میخواند تا بر او اعتماد و توکل کنیم، آیا میتوانیم این را دعوتی تلقی کنیم برای اینکه از او بطلبیم تا چشمان ما را بگشاید و اثر انگشتان حضور او را در دنیای خود روشنتر ببینیم؟