نان روزانه

کلام امروز: اشعیا ۴۹:‏۱‏-۶ | مطالعهٔ کتاب مقدس: مزامیر ۷۱مزامیر ۱۱۳یوحنا ۲۱:‏۱۵‏-۲۲

یادبود رسولان پطرس و پولس یا پطرس رسولهمهٔ مسیحیان نوعی خواندگی دارند، اما چنین خواندگی‌هایی همیشه فوراً قابل تشخیص نیست. اگر دربارهٔ آن بیندیشید، فراخوانِ الهی الگوهای بسیاری دارد. خدا به شیوه‌های غیرمنتظره‌ای نزد ما می‌آید: کودکی در آخور، صدایی اندک، سکوتی شدید، بوته‌ای فروزان. تشخیص همهٔ نشانه‌ها آسان نیست.

امروز کلیسا دو خواندگیِ باورنکردنی را به‌یاد می‌آورد: پولس، آزاردهندهٔ غیور مسیحیان که زندگی‌اش با نوری کورکننده در راه دمشق زیر ‌و‌رو شد و پطرس، ماهیگیری که در آزمونش برای تبدیل‌شدن به «صخره‌ای» که کلیسا بر آن ساخته شد، بیش از کارهای درست، خطا کرد. هیچ‌یک نسب‌نامهٔ نویدبخشی هم نداشتند.

پس این که «خداوند مرا از رَحِم فرا خواند» یعنی چه؟ بی‌شک این به مزاح می‌مانَد. به استناد اشعیا خدا می‌توانست قومی قابل‌اعتمادتر و بهتر را انتخاب کند، اما دعوت آشکار است. صدها سال بعد، این کلمات در بعضی از سخنان عیسی خطاب به شاگردانش طنین‌انداز شد: «شما نبودید که مرا برگزیدید، بلکه من شما را برگزیدم» (یوحنا ۱۵:‏۱۶). به همین دلیل است که رسالت شبیه شغل نیست؛ صرفاً زندگی‌ای است که تسلیم خدا می‌شود.

مانند اشعیا، ما اغلب نمی‌توانیم از حکمت خدا یا استدلالش سر درآوریم. گاه به‌نظر می‌رسد که انگار خدا همچون رهبر ارکستر، ارکستر رسالت را به شیوه‌ای غیرمعمول اداره می‌کند. رسالت اغلب مخفیانه سراغ ما می‌آید. دیگران پیش از ما آن را در ما می‌بینند. درست است که شمار اندکی انوار الهی را دیده‌اند، اما رسالت حقیقی صرفاً چیزی است که وقتی ما بازمی‌ایستیم و رو به‌سوی خدا می‌گردانیم، ظاهر می‌شود.

دعای امروز

ای خدای قادر!
که رسولان مبارکت پطرس و پولس
در مرگ و زندگی‌شان تو را جلال دادند؛
عطا کن کلیسایت
که از تعلیم و الگوی آنان الهام گرفته
و به دست یک تن با روحت بنا شده است،
همواره استوار بماند بر تنها بنیادش
پسرت و خداوند ما عیسای مسیح،
او که زنده است و با تو پادشاهی می‌کند،
در اتحاد با روح‌القدس،
خدای واحد، از حال تا ابدالآباد.

مطالعهٔ کتاب مقدس

اشعیا ۴۹:‏۱‏-۶

ای سرزمینهای ساحلی، به من گوش فرا دهید! ای قومهای دوردست، توجه کنید! خداوند مرا از رَحِم فرا خواند، و از بطن مادرم مرا به نام صدا زد. دهان مرا چون شمشیر تیز ساخت، و مرا زیر سایۀ دست خود پنهان کرد. مرا تیرِ صیقلی ساخت، و در تَرکِش خود پنهانم کرد. مرا گفت: «تو خادم من هستی، اسرائیل، که در او جلال خود را نمایان خواهم ساخت.» اما من گفتم: «بیهوده محنت کشیده‌ام و قوّت خویش به باطل و عبث صرف کرده‌ام؛ اما به‌یقین حقِ من با خداوند است، و پاداش من، با خدای من.» و حال، خداوند چنین می‌فرماید، همان که مرا از رَحِم برای خدمت خویش بسرشت، تا یعقوب را نزدش بازآورم، و اسرائیل را گرد او جمع کنم، زیرا که در نظر خداوند محترم هستم، و خدای من قوّت من است. آری، او چنین می‌فرماید: «سهل است که خادم من باشی، تا قبایل یعقوب را بر پا بداری، و اسرائیلیانی را که محفوظ داشته‌ام، بازآوری؛ بلکه تو را نوری برای ملتها خواهم ساخت تا نجات مرا به کرانهای زمین برسانی.»

مزامیر ۷۱

در تو ای خداوند پناه جُسته‌ام؛ هرگز مگذار سرافکنده شوم! به عدالت خویش مرا برهان و خلاصی‌ام ده. گوش خود را به من مایل گردان و نجاتم بخش! مرا صخرۀ پناه باش، که پیوسته بدان روی آورم. تو به نجات من حکم فرموده‌ای، زیرا که صخره و قلعۀ من تویی. ای خدای من، مرا از دست شریران خلاصی ده، و از چنگ مردمان ظالم و بی‌رحم برهان! زیرا تو، ای خداوندگار، امید من هستی، و تو ای خداوند، اعتماد من، از روزگار جوانی. از بدو تولد، تکیه‌گاهم تو بوده‌ای؛ از شکم مادر، تو مرا به دنیا آوردی. ستایش من پیوسته معطوف به توست! بسیاری را آیتی گشته‌ام، زیرا تو پناهگاه مستحکم منی. دهان من از ستایش تو آکنده است، و از وصف کبریایی تو، تمامی روز. به وقت پیری دورَم میفکن، و چون قوّتم زایل شود، ترکم مکن! زیرا دشمنان بر ضد من سخن می‌گویند، و آنان که در کمین جان مَنَند با هم مشورت می‌کنند. می‌گویند: «خدا ترکش کرده است؛ پس تعقیبش کنید و گرفتارش سازید، زیرا رهاننده‌ای نیست!» خدایا، از من دور مباش! ای خدای من به یاری‌ام بشتاب! مُدعیانِ جانم سرافکنده و نابود گردند، و آنان که در پی زیان منند به رسوایی و بی‌آبرویی ملبس گردند! و اما من، پیوسته امیدوار خواهم بود، و تو را هر چه بیشتر خواهم ستود. دهانم از عدالت تو خبر خواهد داد، و از نجات تو، تمامی روز، هرچند شمار آنها از دانش من فراتر است. با اعمال پرقدرت خداوندگارْ یهوه خواهم آمد و عدالتِ تو را و بس اعلام خواهم کرد! خدایا، تو مرا از روزگار جوانی تعلیم داده‌ای، و من تا هم‌اکنون شگفتیهای تو را اعلام می‌دارم. پس خدایا تا به وقت پیری و سپیدمویی نیز ترکم مکن، تا آنگاه که نسل بعد را از بازوی تو خبر دهم، و آیندگان را از توانایی تو. عدالت تو، خدایا، تا به عرشِ برین می‌رسد، ای که کارهای عظیم کرده‌ای! خدایا، کیست مانند تو؟ تو که مرا از تنگیها و بلاهای بسیار گذراندی، دیگر بار، جانم را احیا خواهی کرد؛ آری، دیگر بار مرا از اعماق زمین بر خواهی آورد. بزرگی مرا افزون خواهی کرد و بار دیگر تسلی‌ام خواهی داد. من هم تو را به آوای چنگ خواهم ستود، به سبب امانت تو، ای خدای من! با نوای بربط در ستایش تو خواهم سرایید، ای قدوس اسرائیل! آنگاه که در ستایش تو بسرایم، لبهایم بانگ شادی سر خواهد داد، جان من نیز، که آن را فدیه داده‌ای. زبانم نیز تمامی روز، ذکر عدالت تو را خواهد گفت؛ زیرا آنان که در پی زیان من بودند، سرافکنده و شرمسار گردیده‌اند!

مزامیر ۱۱۳

هَلِلویاه! ای خدمتگزاران خداوند، ستایش کنید! نام خداوند را ستایش کنید! نام خداوند متبارک باد، از حال تا ابدالآباد! از محل طلوع آفتاب تا محل غروب آن، نام خداوند ستوده شود! خداوند بر تمامی قومها متعال است، و جلال او بر فراز آسمانهاست! کیست مانند یهوه خدای ما، که در عرش برین جلوس فرموده است؟ آن که سر فرود می‌آورد، تا بر آسمانها و بر زمین بنگرد. او بینوا را از خاک برمی‌گیرد، و نیازمند را از زباله برمی‌افرازد؛ تا ایشان را با امیران بنشاند، با امیران قومِ خویش. زن نازاد را خانواده‌دار می‌سازد، مادر شادمانِ فرزندان. هَلِلویاه!

یوحنا ۲۱:‏۱۵‏-۲۲

پس از صبحانه، عیسی از شَمعون پطرس پرسید: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا بیش از اینها محبت می‌کنی؟» او پاسخ داد: «بله سرورم؛ تو می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی به او گفت: «از بره‌های من مراقبت کن.» بار دوّم عیسی از او پرسید: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا محبت می‌کنی؟» پاسخ داد: «بله سرورم؛ می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا شبانی کن.» بار سوّم عیسی به او گفت: «ای شَمعون، پسر یوحنا، آیا مرا دوست می‌داری؟» پطرس از اینکه عیسی سه بار از او پرسید، «آیا مرا دوست می‌داری؟» آزرده شد و پاسخ داد: «سرورم، تو از همه چیز آگاهی؛ تو می‌دانی که دوستت می‌دارم.» عیسی گفت: «از گوسفندان من مراقبت کن. آمین، آمین، به تو می‌گویم، زمانی که جوانتر بودی کمر خویش برمی‌بستی و هر جا که می‌خواستی می‌رفتی؛ امّا چون پیر شوی دستهایت را خواهی گشود و دیگری کمر تو را بربسته، به جایی که نمی‌خواهی خواهد برد.» عیسی با این سخن به چگونگی مرگی اشاره می‌کرد که پطرس با آن خدا را جلال می‌داد. سپس عیسی به او گفت: «از پی من بیا.» آنگاه پطرس برگشت و دید آن شاگردی که عیسی دوستش می‌داشت از پی آنها می‌آید. او همان بود که در وقت شام بر سینۀ عیسی تکیه زده و از او پرسیده بود، «سرورم، کیست که تو را تسلیم دشمن خواهد کرد؟» چون پطرس او را دید، از عیسی پرسید: «سرور من، پس او چه می‌شود؟» عیسی به او گفت: «اگر بخواهم تا بازگشت من باقی بماند، تو را چه؟ تو از پی من بیا!»

مطالب جدید

دیدگاه شما در مورد این مطلب:
این دیدگاه به‌طور خصوصی برای ما فرستاده می‌شود. بنابراین، مشخصات شما «کاملاً» محفوظ است.